بیش فعالی و نقص توجه

برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.

مرکز درمان بیش فعالی کودکان، متخصص درمان بیش قعالی کودک

ضریب هوشی (IQ) یک نمره کل است که از مجموعه ای از آزمون ها یا خرده آزمون های استاندارد شده به دست می آید که برای ارزیابی هوش انسان طراحی شده اند.[1] مخفف “IQ” توسط روانشناس ویلیام استرن برای اصطلاح آلمانی Intelligenzquotient ابداع شد، اصطلاح او برای روش نمره گذاری برای تست های هوش در دانشگاه برسلاو در کتابی در سال 1912 از آن حمایت کرد.[2]

 

از نظر تاریخی، ضریب هوشی امتیازی بود که از تقسیم نمره سن ذهنی یک فرد، که از طریق اجرای یک آزمون هوش به دست می‌آمد، بر سن تقویمی فرد، هر دو بر حسب سال و ماه بیان می‌شد. کسر حاصل (ضریب) در 100 ضرب شد تا امتیاز IQ به دست آید.[3] برای تست‌های IQ مدرن، امتیاز خام به توزیع نرمال با میانگین 100 و انحراف معیار 15 تبدیل می‌شود.[4] این باعث می‌شود که تقریباً دو سوم جمعیت بین ضریب هوشی 85 و ضریب هوشی 115 و حدود 2 درصد هر کدام بالاتر از 130 و زیر 70 امتیاز کسب کنند.[5][6]

 

نمرات آزمون های هوش تخمینی از هوش است. برخلاف، برای مثال، فاصله و جرم، با توجه به ماهیت انتزاعی مفهوم “هوش” نمی توان به معیار مشخصی از هوش دست یافت.[7] نشان داده شده است که نمرات IQ با عواملی مانند تغذیه، [8] [9] [10] وضعیت اجتماعی-اقتصادی والدین، [11] [12] عوارض و مرگ و میر، [13] [14] وضعیت اجتماعی والدین، [15] و محیط پری ناتال.[16] در حالی که وراثت پذیری IQ برای نزدیک به یک قرن مورد بررسی قرار گرفته است، هنوز بحث در مورد اهمیت تخمین های وراثت پذیری [17] [18] و مکانیسم های وراثت وجود دارد.[19]

 

نمرات IQ برای قرار دادن تحصیلی، ارزیابی ناتوانی ذهنی، و ارزیابی متقاضیان شغل استفاده می شود. در زمینه های تحقیقاتی، آنها به عنوان پیش بینی کننده عملکرد شغلی [20] و درآمد مورد مطالعه قرار گرفته اند.[21] همچنین برای مطالعه توزیع هوش روانسنجی در جمعیت ها و همبستگی بین آن و سایر متغیرها استفاده می شود. از اوایل قرن بیستم، نمرات خام در تست‌های هوش برای بسیاری از جمعیت‌ها با نرخ متوسطی افزایش می‌یابد که به سه نقطه در هر دهه افزایش می‌یابد، پدیده‌ای به نام اثر فلین. بررسی الگوهای مختلف افزایش در نمرات خرده‌آزمون نیز می‌تواند به تحقیقات فعلی در مورد هوش انسانی کمک کند.

 

تاریخ

همچنین نگاه کنید به: تاریخچه نژاد و جنجال اطلاعاتی

پیش سازهای تست IQ

از نظر تاریخی، حتی قبل از ابداع تست‌های هوش، تلاش‌هایی برای طبقه‌بندی افراد در دسته‌های هوشی با مشاهده رفتار آنها در زندگی روزمره وجود داشت.[22][23] آن اشکال دیگر مشاهده رفتاری هنوز برای اعتبار سنجی طبقه‌بندی‌هایی که اساساً بر اساس نمرات آزمون IQ هستند، مهم هستند. هم طبقه‌بندی هوش از طریق مشاهده رفتار در خارج از اتاق آزمایش و هم طبقه‌بندی با تست IQ به تعریف «هوش» مورد استفاده در یک مورد خاص و به قابلیت اطمینان و خطای تخمین در روش طبقه‌بندی بستگی دارد.

 

آماردان انگلیسی فرانسیس گالتون (1822-1911) اولین تلاش را برای ایجاد یک آزمون استاندارد برای رتبه بندی هوش افراد انجام داد. او که از پیشگامان روان سنجی و به کارگیری روش های آماری برای مطالعه تنوع انسانی و مطالعه وراثت صفات انسانی بود، معتقد بود که هوش تا حد زیادی محصول وراثت است (که منظور او ژن ها نبود، اگرچه چندین پیش از آن را توسعه داد. -نظریه های مندلی در مورد وراثت ذرات).[24][25][26] او فرض کرد که باید بین هوش و سایر صفات قابل مشاهده مانند رفلکس ها، گرفتن ماهیچه ها و اندازه سر ارتباط وجود داشته باشد.[27] او اولین مرکز تست ذهنی را در جهان در سال 1882 تأسیس کرد و در سال 1883 کتاب “تحقیقات در مورد دانشکده انسانی و توسعه آن” را منتشر کرد که در آن نظریه های خود را بیان کرد. پس از جمع‌آوری داده‌ها در مورد انواع متغیرهای فیزیکی، او نتوانست چنین همبستگی را نشان دهد و در نهایت این تحقیق را رها کرد.[28][29]

 

 

آلفرد بینه، روانشناس، یکی از توسعه دهندگان آزمون استنفورد-بینه

آلفرد بینه، روانشناس فرانسوی، همراه با ویکتور هانری و تئودور سیمون، در سال 1905 با انتشار آزمون بینه-سایمون، که بر توانایی های کلامی تمرکز داشت، موفقیت بیشتری کسب کردند. هدف این بود که «عقب ماندگی ذهنی» در کودکان مدرسه ای شناسایی شود، [30] اما در تضاد خاص با ادعاهای روانپزشکان مبنی بر اینکه این کودکان «بیمار» (نه «آهسته») هستند و بنابراین باید از مدرسه حذف شوند و در آسایشگاه ها نگهداری شوند. [31] نمره در مقیاس بینه-سایمون سن ذهنی کودک را نشان می دهد. به عنوان مثال، یک کودک شش ساله که همه وظایف را که معمولاً توسط کودکان شش ساله رد می‌شود – اما هیچ چیز فراتر از آن انجام می‌دهد – دارای سن ذهنی مشابه با سن تقویمی او یعنی 6.0 خواهد بود. (فانچر، 1985). بینه فکر می کرد که هوش چندوجهی است، اما تحت کنترل قضاوت عملی قرار گرفت.

 

از نظر بینه، محدودیت‌هایی در مقیاس وجود داشت و او بر آنچه که به عنوان تنوع قابل توجه هوش و نیاز متعاقب آن به مطالعه آن با استفاده از معیارهای کیفی، در مقابل معیارهای کمی می‌دید، تأکید کرد (White, 2000). روانشناس آمریکایی هنری اچ. گدارد ترجمه ای را منتشر کرد

 

لوئیس ترمن روانشناس آمریکایی در دانشگاه استنفورد مقیاس بینه-سایمون را اصلاح کرد که منجر به مقیاس هوش استانفورد-بینه (1916) شد. این آزمایش به محبوب ترین آزمایش در ایالات متحده برای چندین دهه تبدیل شد.[30][32][33][34]

فاکتور کلی (g)
مقاله اصلی: عامل g
انواع مختلف تست های هوش شامل طیف گسترده ای از محتوای آیتم ها می شود. برخی از آیتم های آزمون بصری هستند، در حالی که بسیاری از موارد شفاهی هستند. موارد آزمون از مبتنی بر مسائل استدلال انتزاعی تا تمرکز بر روی حساب، واژگان یا دانش عمومی متفاوت است.

روانشناس بریتانیایی چارلز اسپیرمن در سال 1904 اولین تحلیل عاملی رسمی از همبستگی بین آزمون ها را انجام داد. او مشاهده کرد که نمرات مدرسه کودکان در دروس مدرسه به ظاهر نامرتبط دارای همبستگی مثبت است، و استدلال کرد که این همبستگی ها منعکس کننده تأثیر یک توانایی ذهنی کلی زیربنایی است که وارد عملکرد در همه انواع آزمون های ذهنی می شود. او پیشنهاد کرد که تمام عملکرد ذهنی را می توان بر حسب یک عامل توانایی کلی واحد و تعداد زیادی از عوامل باریک توانایی ویژه تکلیف مفهوم‌سازی کرد. اسپیرمن آن را g به‌عنوان «عامل عمومی» نامید و عوامل یا توانایی‌های خاص برای وظایف خاص را s نامید.[35] در هر مجموعه ای از آیتم های تستی که یک تست هوش را تشکیل می دهند، امتیازی که g را به بهترین نحو اندازه گیری می کند، نمره ترکیبی است که بیشترین همبستگی را با تمام نمرات آیتم ها دارد. به طور معمول، به نظر می رسد که نمره ترکیبی “g-loaded” یک باتری تست ضریب هوشی دارای قدرت مشترکی در استدلال انتزاعی در سراسر محتوای مورد آزمون است.[نیازمند منبع]

انتخاب نظامی ایالات متحده در جنگ جهانی اول
در طول جنگ جهانی اول، ارتش به روشی برای ارزیابی و تعیین افراد استخدام شده به وظایف مناسب نیاز داشت. این امر منجر به ایجاد چندین آزمون ذهنی توسط رابرت یرکس شد، که با ارث بران عمده روان سنجی آمریکایی – از جمله ترمن، گدارد – برای نوشتن این آزمون کار کرد.[36] این آزمایش جنجال و بحث عمومی زیادی در ایالات متحده ایجاد کرد. آزمون‌های غیرکلامی یا «عملکردی» برای کسانی که نمی‌توانستند انگلیسی صحبت کنند یا مشکوک به سوءاستفاده بودند، ایجاد شد.[30] بر اساس ترجمه گودارد از آزمون بینه-سایمون، این تست ها در غربالگری مردان برای آموزش افسری تأثیر داشتند:

… این آزمایش ها در برخی زمینه ها، به ویژه در غربالگری مردان برای آموزش افسری، تأثیر زیادی داشت. در آغاز جنگ، ارتش و گارد ملی 9 هزار افسر داشتند. تا پایان، دویست هزار افسر ریاست را بر عهده داشتند و دو سوم آنها کار خود را در اردوگاه های آموزشی که در آن آزمون ها اجرا می شد، آغاز کردند. در برخی از اردوها، هیچ مردی که امتیاز کمتر از C داشته باشد را نمی توان برای آموزش افسری در نظر گرفت.[36]

در مجموع 1.75 میلیون مرد مورد آزمایش قرار گرفتند، که نتایج را تبدیل به اولین تست های هوش کتبی تولید انبوه کرد، اگرچه مشکوک و غیرقابل استفاده در نظر گرفته شد، به دلایلی از جمله تنوع بالای اجرای آزمون در اردوهای مختلف و تست سوالات برای آشنایی با فرهنگ آمریکایی و نه هوش.[36] پس از جنگ، تبلیغات مثبتی که توسط روانشناسان ارتش ترویج شد، به روانشناسی یک رشته معتبر تبدیل شد.[37] متعاقباً، مشاغل و بودجه در روانشناسی در ایالات متحده افزایش یافت.[38] آزمون‌های هوش گروهی توسعه یافتند و به طور گسترده در مدارس و صنعت مورد استفاده قرار گرفتند.[39]

نتایج این آزمایش‌ها، که در آن زمان نژادپرستی و ملی‌گرایی معاصر را تأیید می‌کرد، بحث‌برانگیز و مشکوک تلقی می‌شوند، زیرا مبتنی بر فرضیات متضاد خاصی است: اینکه هوش ارثی، ذاتی است و می‌توان آن را به یک عدد تقسیم کرد، این آزمون‌ها به‌طور سیستماتیک اجرا شدند. و سؤالات آزمون در واقع برای هوش ذاتی به جای بررسی عوامل محیطی مورد آزمایش قرار می گیرند.[36] این آزمون‌ها همچنین امکان تقویت روایت‌های جنگویستی را در زمینه افزایش مهاجرت، که ممکن است بر تصویب قانون محدودیت مهاجرت در سال 1924 تأثیر گذاشته باشد، می‌دهد.[36]

L.L. Thurstone برای مدلی از هوش که شامل هفت عامل نامرتبط (درک کلامی، روانی کلمه، تسهیلات اعداد، تجسم فضایی، حافظه انجمنی، سرعت ادراکی، استدلال و استقرا) استدلال می‌کند. در حالی که به طور گسترده مورد استفاده قرار نمی گرفت، مدل تورستون بر نظریه های بعدی تأثیر گذاشت.[30]

دیوید وکسلر اولین نسخه آزمایش خود را در سال 1939 تولید کرد. این آزمایش به تدریج محبوبیت بیشتری پیدا کرد و در دهه 1960 از استانفورد-بینه پیشی گرفت. چندین بار مورد بازنگری قرار گرفته است، همانطور که برای تست های IQ معمول است، تا تحقیقات جدید را در بر گیرد. یک توضیح این است که روانشناسان و مربیان اطلاعات بیشتری نسبت به نمره واحد از Binet می خواستند. ده خرده آزمون یا بیشتر وکسلر این را فراهم کرد. مورد دیگر این است که آزمون استنفورد-بینه بیشتر توانایی های کلامی را منعکس می کند، در حالی که آزمون وکسلر نیز توانایی های غیرکلامی را منعکس می کند. استنفورد-بینه نیز چندین بار مورد بازنگری قرار گرفته است و اکنون از جنبه‌های مختلف شبیه به وکسلر است، اما وکسلر همچنان محبوب‌ترین تست در ایالات متحده است.[30]

تست IQ و جنبش اصلاح نژاد در ایالات متحده
اصلاح نژاد، یک مجموعه

 

اعتقادات و اعمالی که با هدف بهبود کیفیت ژنتیکی جمعیت انسانی از طریق حذف افراد و گروه‌هایی که به‌عنوان پست‌تر شناخته می‌شوند و ترویج آن‌هایی که برتر ارزیابی می‌شوند، نقش مهمی در تاریخ و فرهنگ ایفا کرده است. ایالات متحده در دوران پیشرو، از اواخر قرن 19 تا زمان دخالت ایالات متحده در جنگ جهانی دوم.[43][44]

نهضت اصلاح نژاد آمریکایی ریشه در ایده های جبرگرایانه زیست شناختی دانشمند بریتانیایی سر فرانسیس گالتون داشت. در سال 1883، گالتون برای اولین بار از کلمه eugenics برای توصیف بهبود بیولوژیکی ژن های انسانی و مفهوم “به دنیا آمدن” استفاده کرد.[45][46] او معتقد بود که تفاوت‌ها در توانایی‌های افراد اساساً از طریق ژنتیک به دست می‌آید و اصلاح نژادی را می‌توان از طریق اصلاح نژاد انتخابی به منظور بهبود نسل بشر در کیفیت کلی خود اجرا کرد، بنابراین به انسان اجازه می‌دهد تا تکامل خود را هدایت کند.[47]

هنری اچ. گدارد یک اصلاح طلب بود. او در سال 1908 نسخه خود را به نام آزمون بینه و سایمون از ظرفیت فکری منتشر کرد و صمیمانه این آزمون را تبلیغ کرد. او به سرعت استفاده از مقیاس را به مدارس دولتی (1913)، به مهاجرت (جزیره الیس، 1914) و به دادگاه قانونی (1914) گسترش داد.[48]

بر خلاف گالتون، که اصلاح نژادی را از طریق پرورش انتخابی برای صفات مثبت ترویج کرد، گدارد با جنبش اصلاح نژادی ایالات متحده برای حذف صفات “نامطلوب” همراه شد.[49] گدارد از اصطلاح «ناتوان ذهن» برای اشاره به افرادی استفاده کرد که در آزمون عملکرد خوبی نداشتند. او استدلال می‌کرد که «ناتوان‌اندیشی» ناشی از وراثت است، و بنابراین افراد ضعیف النفس باید از زایمان جلوگیری کنند، چه با انزوای سازمانی یا جراحی‌های عقیم‌سازی.[48] عقیم سازی ابتدا معلولان را هدف قرار داد، اما بعداً به افراد فقیر نیز تعمیم یافت. تست هوش گدارد توسط متخصصان اصلاح نژاد برای اعمال قوانینی برای عقیم سازی اجباری تایید شد. ایالت های مختلف قوانین عقیم سازی را با سرعت های متفاوتی تصویب کردند. این قوانین که قانون اساسی آنها توسط دادگاه عالی در حکم سال 1927 باک علیه بل تأیید شد، بیش از 60000 نفر را مجبور به عقیم سازی در ایالات متحده کرد.[50]

برنامه عقیم‌سازی کالیفرنیا آنقدر مؤثر بود که نازی‌ها برای مشاوره در مورد چگونگی جلوگیری از تولد «ناشایست‌ها» به دولت مراجعه کردند.[51] در حالی که جنبش اصلاح نژادی ایالات متحده در دهه 1940 با توجه به وحشت آلمان نازی، بسیاری از شتاب خود را از دست داد، طرفداران اصلاح نژاد (از جمله اوتمار فریهر فون ورشوئر، ژنتیک شناس نازی) به کار و ترویج ایده های خود در ایالات متحده ادامه دادند.[51] در دهه‌های بعد، برخی از اصول اصلاح نژادی به عنوان ابزاری داوطلبانه برای تولید مثل انتخابی تجدید حیات کردند، و برخی آنها را «نژادسازی جدید» نامیدند.[52] از آنجایی که آزمایش و همبستگی ژن ها با IQ (و پروکسی های آن) ممکن می شود، [53] متخصصان اخلاق و شرکت های آزمایش ژنتیک جنینی در تلاش هستند تا راه هایی را که در آن فناوری می تواند از نظر اخلاقی به کار گرفته شود، درک کنند.

نظریه کتل-هورن-کارول
مقاله اصلی: نظریه کتل-هورن-کارول

ریموند کتل، روانشناس، هوش سیال و متبلور را تعریف کرد و آزمون هوشی Catell Culture Fair III را تألیف کرد.
ریموند کتل (1941) در تجدید نظر در مفهوم هوش عمومی اسپیرمن، دو نوع توانایی شناختی را پیشنهاد کرد. فرضیه هوش سیال (Gf) به عنوان توانایی حل مسائل جدید با استفاده از استدلال، و هوش متبلور (Gc) به عنوان یک توانایی مبتنی بر دانش که بسیار وابسته به تحصیلات و تجربه بود فرض شد. علاوه بر این، فرض بر این بود که هوش سیال با افزایش سن کاهش می یابد، در حالی که هوش متبلور تا حد زیادی در برابر اثرات پیری مقاوم بود. این نظریه تقریباً فراموش شده بود، اما توسط شاگردش جان ال. هورن (1966) که بعداً استدلال کرد Gf و Gc تنها دو عامل در میان چندین عامل بودند، احیا شد و در نهایت نه یا ده توانایی گسترده را شناسایی کرد. این نظریه همچنان نظریه Gf-Gc نامیده می شود.[30]

جان بی کارول (1993)، پس از تحلیل مجدد جامع داده های قبلی، نظریه سه لایه را پیشنهاد کرد که یک مدل سلسله مراتبی با سه سطح است. لایه پایین شامل توانایی های باریکی است که بسیار تخصصی هستند (به عنوان مثال، استقرا، توانایی املایی). طبقه دوم از توانایی های گسترده تشکیل شده است. کارول هشت توانایی لایه دوم را شناسایی کرد. کارول مفهوم هوش عمومی اسپیرمن را تا حد زیادی به عنوان نمایشی از بالاترین طبقه سوم پذیرفت.[55][56]

در سال 1999، ادغام نظریه Gf-Gc کتل و هورن با نظریه سه لایه کارول منجر به نظریه کتل-هورن-کارول (نظریه CHC)، با g به عنوان بالای سلسله مراتب، ده توانایی گسترده در زیر شد. و بیشتر به هفتاد توانایی باریک در طبقه سوم تقسیم می شود. تئوری CHC تا حد زیادی بر بسیاری از آزمون‌های IQ گسترده فعلی تأثیر گذاشته است.[30]

آزمون‌های مدرن لزوماً همه این توانایی‌های گسترده را اندازه‌گیری نمی‌کنند. برای مثال، دانش کمی و توانایی خواندن و نوشتن ممکن است به‌عنوان معیار پیشرفت تحصیلی در نظر گرفته شود و نه بهره هوشی.[30] اندازه گیری سرعت تصمیم گیری ممکن است دشوار باشد

 

بدون تجهیزات خاص g قبلاً اغلب فقط به Gf و Gc تقسیم می شد که تصور می شد با خرده آزمون های غیرکلامی یا عملکردی و خرده آزمون های کلامی در نسخه های قبلی آزمون محبوب هوش Wechsler مطابقت دارند. تحقیقات جدیدتر نشان داده است که وضعیت پیچیده تر است.[30] تست‌های جامع هوشی مدرن به گزارش یک نمره IQ محدود نمی‌شوند. اگرچه آنها هنوز یک نمره کلی می دهند، اما اکنون برای بسیاری از این توانایی های محدودتر نیز امتیاز می دهند و نقاط قوت و ضعف خاص یک فرد را شناسایی می کنند.[30]

نظریه های دیگر
جایگزینی برای تست‌های IQ استاندارد، به‌منظور آزمایش رشد نزدیک کودکان، در نوشته‌های روان‌شناس Lev Vygotsky (1896-1934) در طول دو سال آخر زندگی‌اش نشات گرفت.[57][58] به عقیده ویگوتسکی، حداکثر سطح پیچیدگی و دشواری مسائلی که کودک قادر به حل آنها تحت برخی راهنمایی ها است، سطح رشد بالقوه آنها را نشان می دهد. تفاوت بین این سطح از پتانسیل و سطح پایین تر عملکرد بدون کمک نشان دهنده منطقه رشد نزدیک کودک است.[59] به گفته ویگوتسکی، ترکیب این دو شاخص – سطح رشد واقعی و ناحیه رشد نزدیک – به طور قابل توجهی شاخص آموزنده تری از رشد روانی نسبت به ارزیابی سطح رشد واقعی به تنهایی ارائه می دهد.[60][61] ایده‌های او در مورد منطقه توسعه بعداً در تعدادی از نظریه‌ها و عملکردهای روان‌شناختی و آموزشی، به ویژه تحت عنوان ارزیابی پویا، که به دنبال اندازه‌گیری پتانسیل رشد است[62][63] توسعه یافت (به عنوان مثال، کار روون فوئرشتاین و همکارانش، [65] که از تست استاندارد IQ به دلیل فرض فرضی یا پذیرش ویژگی‌های “ثابت و تغییر ناپذیر” هوش یا عملکرد شناختی انتقاد کرده است). ارزیابی پویا در کار آن براون، و جان دی. برانسفورد و در نظریه‌های هوش چندگانه که توسط هاوارد گاردنر و رابرت استرنبرگ تالیف شده‌اند، بیشتر توضیح داده شده است.[66][67]

مدل هوش J.P. Guilford’s Structure of Intellect (1967) از سه بعد استفاده کرد که در صورت ترکیب، در مجموع 120 نوع هوش به دست آمد. در دهه 1970 و اوایل دهه 1980 محبوبیت داشت، اما به دلیل مشکلات عملی و انتقادات نظری از بین رفت.[30]

کار قبلی الکساندر لوریا در مورد فرآیندهای عصبی روانشناختی منجر به نظریه PASS (1997) شد. این استدلال می‌کرد که تنها نگاه کردن به یک عامل کلی برای محققان و پزشکانی که با ناتوانی‌های یادگیری، اختلالات توجه، ناتوانی ذهنی و مداخلات برای چنین ناتوانی‌هایی کار می‌کنند، کافی نیست. مدل PASS چهار نوع فرآیند (فرایند برنامه ریزی، فرآیند توجه/انگیختگی، پردازش همزمان و پردازش متوالی) را پوشش می دهد. فرآیندهای برنامه ریزی شامل تصمیم گیری، حل مسئله و انجام فعالیت ها است و نیاز به تعیین هدف و نظارت بر خود دارد.

فرآیند توجه/انگیختگی شامل توجه انتخابی به یک محرک خاص، نادیده گرفتن عوامل حواس پرتی و حفظ هوشیاری است. پردازش همزمان شامل ادغام محرک ها در یک گروه است و نیاز به مشاهده روابط دارد. پردازش پی در پی شامل ادغام محرک ها در ترتیب سریال است. مؤلفه‌های برنامه‌ریزی و توجه/انگیختگی از ساختارهایی می‌آیند که در لوب فرونتال قرار دارند، و فرآیندهای همزمان و متوالی از ساختارهایی می‌آیند که در ناحیه خلفی قشر قرار دارند.[68][69][70] این بر برخی از تست‌های IQ اخیر تأثیر گذاشته است و به عنوان مکملی برای نظریه کتل-هورن-کارول که در بالا توضیح داده شد دیده می‌شود.[30]

تست های فعلی

توزیع IQ نرمال شده با میانگین 100 و انحراف معیار 15
انواع مختلفی از تست‌های هوشی که به‌صورت جداگانه انجام می‌شوند در دنیای انگلیسی‌زبان استفاده می‌شوند.[71][72] متداول‌ترین سری تست‌های هوش فردی، مقیاس هوش بزرگسالان وکسلر (WAIS) برای بزرگسالان و مقیاس هوش وکسلر برای کودکان (WISC) برای آزمون‌دهندگان در سنین مدرسه است. سایر آزمون‌های ضریب هوشی فردی که معمولاً مورد استفاده قرار می‌گیرند (که برخی از آنها نمرات استاندارد خود را به عنوان نمرات “IQ” نشان نمی‌دهند) شامل نسخه‌های فعلی مقیاس‌های هوش استانفورد-بینه، تست‌های توانایی‌های شناختی وودکاک-جانسون، باتری ارزیابی کافمن برای کودکان، سیستم ارزیابی شناختی و مقیاس های توانایی افتراقی.

تست‌های هوشی مختلفی وجود دارد، از جمله:

ماتریس های پیشرونده ریون
نمایشگاه فرهنگ کتل III
مقیاس های سنجش فکری رینولدز
توانایی های ذهنی اولیه ترستون[73][74]
تست هوش کوتاه کافمن[75]
باتری استعداد چند بعدی II
سیستم ارزیابی شناختی Das-Naglieri
تست توانایی غیرکلامی ناگلیری
تست هوش برد وسیع
تست شناختی AJT – اندونزی
مقیاس‌های IQ معمولاً مقیاس‌بندی می‌شوند.[76][77][78][79][80] نمره خام نمونه هنجار معمولاً (ترتیب رتبه) به توزیع نرمال با میانگین 100 و انحراف معیار 15 تبدیل می شود.[4] در حالی که یک انحراف استاندارد 15 امتیاز است و دو SD 30 امتیاز و غیره است، این کار را انجام می دهد.

به این معنی نیست که توانایی ذهنی به طور خطی با ضریب هوشی مرتبط است، به طوری که ضریب هوشی 50 به معنای نیمی از توانایی شناختی ضریب هوشی 100 است. به ویژه، امتیاز IQ امتیاز درصد نیست.

قابلیت اطمینان و اعتبار
نمرات ضریب هوشی ممکن است برای یک فرد در تست‌های هوشی مختلف تا حدی متفاوت باشد، بنابراین هر بار که فرد مورد آزمایش قرار می‌گیرد، یک فرد همیشه به یک محدوده امتیاز IQ تعلق ندارد. (داده های جدول امتیاز IQ و نام مستعار دانش آموز اقتباس شده از شرح مطالعه هنجاری KABC-II به نقل از کافمن (2009).[81][82])
دانش آموز KABC-II WISC-III WJ-III
A 90 95 111
B 125 110 105
C 100 93 101
D 116 127 118
E 93 105 93
F 106 105 105
G 95 100 90
H 112 113 103
من 104 96 97
J 101 99 86
K 81 78 75
L 116 124 102
قابلیت اطمینان
روان‌سنج‌ها معمولاً آزمون‌های IQ را دارای پایایی آماری بالایی می‌دانند.[15][83] پایایی نشان دهنده ثبات اندازه گیری یک آزمون است.[84] یک آزمون قابل اعتماد در صورت تکرار نمرات مشابهی ایجاد می کند.[84] در مجموع، آزمون‌های IQ قابلیت اطمینان بالایی از خود نشان می‌دهند، اگرچه آزمون‌دهندگان ممکن است در زمان‌های مختلف آزمون‌های مشابه، نمرات متفاوتی داشته باشند، و ممکن است هنگام گرفتن آزمون‌های هوشی متفاوت در همان سن، نمرات متفاوتی داشته باشند. مانند تمام کمیت های آماری، هر تخمین خاصی از IQ دارای یک خطای استاندارد مرتبط است که عدم قطعیت در مورد برآورد را اندازه گیری می کند. برای تست‌های مدرن، فاصله اطمینان می‌تواند تقریباً 10 امتیاز باشد و خطای استاندارد اندازه‌گیری گزارش‌شده می‌تواند تا حدود سه نقطه باشد.[85] خطای استاندارد گزارش شده ممکن است دست کم گرفته شود، زیرا همه منابع خطا را در نظر نمی گیرد.[86]

تأثیرات بیرونی مانند انگیزه کم یا اضطراب زیاد می‌تواند گهگاه نمره آزمون IQ فرد را کاهش دهد.[84] برای افرادی که نمرات بسیار پایینی دارند، فاصله اطمینان 95 درصد ممکن است بیشتر از 40 امتیاز باشد که به طور بالقوه دقت تشخیص ناتوانی ذهنی را پیچیده می کند.[87] به همین ترتیب، نمرات IQ بالا نیز به طور قابل توجهی کمتر از آنهایی هستند که نزدیک به میانه جمعیت هستند.[88] گزارش نمرات IQ بسیار بالاتر از 160 مشکوک در نظر گرفته می شود.[89]

روایی به عنوان معیار هوش
پایایی و اعتبار مفاهیم بسیار متفاوتی هستند. در حالی که قابلیت اطمینان، تکرارپذیری را منعکس می‌کند، اعتبار به این اشاره دارد که آیا آزمون آنچه را که مد نظر اندازه‌گیری می‌کند اندازه‌گیری می‌کند.[84] در حالی که آزمون‌های IQ عموماً برای اندازه‌گیری برخی از اشکال هوش در نظر گرفته می‌شوند، ممکن است به عنوان معیار دقیقی برای تعاریف گسترده‌تر از هوش انسانی، شامل خلاقیت و هوش اجتماعی، عمل نکنند. به همین دلیل، روان‌شناس وین ویتن استدلال می‌کند که اعتبار ساختاری آنها باید به دقت واجد شرایط باشد، و اغراق‌آمیز نباشد.[84] به گفته وایتن، «آزمون‌های هوش معیارهای معتبری از نوع هوشی هستند که برای انجام کار آکادمیک لازم است. اما اگر هدف ارزیابی هوش به معنای وسیع‌تر باشد، اعتبار آزمون‌های هوش مورد تردید است».[84]

برخی از دانشمندان ارزش ضریب هوشی را به عنوان معیاری برای سنجش هوش به طور کلی مورد مناقشه قرار داده اند. در The Mismeasure of Man (1981، نسخه توسعه یافته 1996)، زیست شناس تکاملی، استفان جی گولد، تست IQ را با روشی که اکنون بی اعتبار شده است برای تعیین هوش از طریق کرانیومتری مقایسه کرد، و استدلال کرد که هر دو بر اساس مغالطه واقعی سازی، “تمایل ما به تبدیل انتزاعی است. مفاهیم به موجودیت ها».[90] استدلال گولد بحث های زیادی را برانگیخت، [91][92] و این کتاب به عنوان یکی از “25 کتاب برتر علمی تمام دوران” مجله Discover فهرست شده است.[93]

در همین راستا، منتقدانی مانند کیت استانوویچ ظرفیت نمرات آزمون IQ را برای پیش‌بینی برخی از انواع دستاوردها مورد مناقشه قرار نمی‌دهند، اما استدلال می‌کنند که پایه‌گذاری مفهوم هوش بر اساس نمرات آزمون IQ به تنهایی سایر جنبه‌های مهم توانایی ذهنی را نادیده می‌گیرد.[15] [94] رابرت استرنبرگ، یکی دیگر از منتقدان مهم IQ به عنوان معیار اصلی توانایی‌های شناختی انسان، استدلال می‌کند که کاهش مفهوم هوش به اندازه g به طور کامل مهارت‌ها و انواع دانشی را که باعث موفقیت در جامعه انسانی می‌شوند، توضیح نمی‌دهد.[95]

علیرغم این مخالفتها، روانشناسان بالینی معمولاً نمرات IQ را دارای اعتبار آماری کافی برای بسیاری از اهداف بالینی می دانند.[30][96]

تست سوگیری یا عملکرد آیتم دیفرانسیل
عملکرد آیتم دیفرانسیل (DIF)، که گاهی به عنوان سوگیری اندازه‌گیری نیز نامیده می‌شود، پدیده‌ای است که شرکت‌کنندگان از گروه‌های مختلف (مانند جنسیت، نژاد، ناتوانی) با توانایی‌های نهفته یکسان پاسخ‌های متفاوتی به سؤالات خاص در آزمون هوشی یکسان می‌دهند.[97] تجزیه و تحلیل DIF چنین موارد خاصی را در یک آزمون در کنار اندازه گیری توانایی های نهفته شرکت کنندگان در سایر سؤالات مشابه اندازه گیری می کند. پاسخ گروهی متفاوت به یک سوال خاص در میان انواع سوالات مشابه می تواند نشان دهنده تأثیر DIF باشد. اگر هر دو گروه شانس یکسانی برای دادن پاسخ‌های متفاوت به سؤالات یکسان داشته باشند، به‌عنوان عملکرد متفاوت آیتم به حساب نمی‌آید. چنین سوگیری می تواند ناشی از فرهنگ، سطح تحصیلات و سایر عوامل مستقل از ویژگی های گروه باشد. DIF تنها در صورتی در نظر گرفته می شود که آزمون دهندگان از گروه های مختلف با t

همان سطح توانایی نهفته زمینه ای شانس متفاوتی برای دادن پاسخ های خاص دارد.[98] این گونه سوالات معمولا حذف می شوند تا آزمون برای هر دو گروه یکسان باشد. تکنیک‌های رایج برای تجزیه و تحلیل DIF روش‌های مبتنی بر نظریه پاسخ آیتم (IRT)، Mantel-Haenszel و رگرسیون لجستیک هستند.[98]

مطالعه‌ای در سال 2005 نشان داد که «روایی افتراقی در پیش‌بینی نشان می‌دهد که آزمون WAIS-R ممکن است حاوی تأثیرات فرهنگی باشد که اعتبار WAIS-R را به عنوان معیاری از توانایی شناختی برای دانش‌آموزان آمریکایی مکزیکی کاهش می‌دهد» [99] که نشان‌دهنده همبستگی مثبت ضعیف‌تر است. نسبت به دانش آموزان سفیدپوست نمونه. سایر مطالعات اخیر، فرهنگ عادلانه بودن آزمون‌های IQ را در آفریقای جنوبی مورد تردید قرار داده‌اند.[100][101] تست‌های استاندارد هوش، مانند استنفورد بینه، اغلب برای کودکان اوتیستیک نامناسب هستند. جایگزین استفاده از معیارهای مهارت های رشدی یا انطباقی، معیارهای هوش نسبتا ضعیفی در کودکان اوتیستیک است، و ممکن است منجر به ادعاهای نادرستی مبنی بر اینکه اکثر کودکان اوتیستیک از هوش پایینی برخوردار هستند، شده باشد.[102]

اثر فلین
مقاله اصلی: اثر فلین
از اوایل قرن بیستم، نمرات خام در تست‌های IQ در اکثر نقاط جهان افزایش یافته است.[103][104] هنگامی که یک نسخه جدید از یک تست هوش هنجار است، نمره استاندارد تنظیم می شود تا عملکرد در میانگین جمعیت منجر به امتیاز IQ 100 شود. ، نمرات آزمون IQ با نرخ متوسط ​​حدود سه امتیاز IQ در هر دهه افزایش یافته است. این پدیده در کتاب The Bell Curve به افتخار جیمز آر. فلین، نویسنده ای که بیشترین تلاش را برای جلب توجه روانشناسان به این پدیده انجام داد، اثر فلین نامگذاری شد.[106][107]

محققان در حال بررسی این موضوع بوده‌اند که آیا اثر فلین بر عملکرد انواع آیتم‌های تست هوش به همان اندازه قوی است، آیا این تأثیر ممکن است در برخی از کشورهای توسعه‌یافته پایان یافته باشد، آیا تفاوت‌هایی در زیرگروه‌های اجتماعی در تأثیر وجود دارد یا خیر، و چه دلایلی ممکن است اثر ممکن است باشد.[108] یک کتاب درسی در سال 2011 به نام IQ و هوش انسانی توسط N.J. Mackintosh اشاره کرد که اثر فلین ترس از کاهش IQ را از بین می برد. او همچنین می پرسد که آیا این نشان دهنده افزایش واقعی هوش فراتر از نمرات IQ است.[109] یک کتاب درسی روانشناسی در سال 2011، که توسط پروفسور دانیل شاتر، روانشناس هاروارد تألیف شد، اشاره کرد که هوش ارثی انسان ممکن است کاهش یابد در حالی که هوش اکتسابی بالا می رود.[110]

تحقیقات حاکی از آن است که اثر فلین در برخی از کشورهای غربی که از اواخر قرن بیستم شروع شد، کند یا معکوس کرده است. این پدیده را اثر منفی فلین نامیده اند.[111] مطالعه سوابق آزمون سربازان نروژی نشان داد که نمرات IQ برای نسل‌هایی که پس از سال 1975 متولد شده‌اند در حال کاهش بوده است، و به نظر می‌رسد که علت اصلی روندهای افزایشی اولیه و کاهشی بعدی، محیطی باشد تا ژنتیکی.[111]

سن
ضریب هوشی می تواند تا حدودی در طول دوران کودکی تغییر کند.[112] در یک مطالعه طولی، میانگین نمرات ضریب هوشی آزمون‌ها در سنین 17 و 18 سال در 86/0=r با میانگین نمرات آزمون‌ها در سنین پنج، شش و هفت و در 96/0=r[توضیحات بیشتر] با میانگین نمرات همبستگی داشت. آزمایشات در سنین 11، 12 و 13.[15]

برای دهه‌ها، کتاب‌های راهنمای تمرین‌کنندگان و کتاب‌های درسی تست IQ کاهش ضریب هوشی را با افزایش سن پس از شروع بزرگسالی گزارش کرده‌اند. با این حال، محققان بعدی اشاره کردند که این پدیده مربوط به اثر فلین است و تا حدی یک اثر کوهورت است تا یک اثر پیری واقعی. از زمانی که هنجارسازی اولین مقیاس هوش وکسلر توجه را به تفاوت های ضریب هوشی در گروه های سنی مختلف بزرگسالان جلب کرد، مطالعات مختلفی در مورد ضریب هوشی و پیری انجام شده است. توافق فعلی این است که هوش سیال عموماً با افزایش سن پس از اوایل بزرگسالی کاهش می‌یابد، در حالی که هوش متبلور دست نخورده باقی می‌ماند. هم اثرات همگروهی (سال تولد شرکت کنندگان در آزمون) و هم تأثیرات تمرینی (آزمودنی هایی که بیش از یک بار آزمایش IQ یکسان را انجام می دهند) باید برای به دست آوردن داده های دقیق کنترل شوند. هوش سیال را تا سنین بالاتر حفظ کنید.[113]

اوج سن دقیق هوش سیال یا هوش متبلور هنوز مشخص نیست. مطالعات مقطعی معمولاً نشان می دهد که هوش سیال به ویژه در سنین نسبتاً جوان (اغلب در اوایل بزرگسالی) به اوج خود می رسد در حالی که داده های طولی عمدتاً نشان می دهد که هوش تا اواسط بزرگسالی یا بعد از آن پایدار است. پس از آن، به نظر می رسد هوش به آرامی کاهش می یابد.[114]

ژنتیک و محیط
عوامل محیطی و ژنتیکی در تعیین ضریب هوشی نقش دارند. اهمیت نسبی آنها موضوع تحقیقات و بحث های زیادی بوده است.[115]

وراثت پذیری
همچنین نگاه کنید به: وراثت پذیری IQ و محیط و هوش
بر اساس گزارش انجمن روانشناسی آمریکا، ارقام کلی برای وراثت پذیری IQ برای کودکان 0.45 است و به حدود 0.75 می رسد.

برای نوجوانان و بزرگسالان دیررس.[15] معیارهای وراثت پذیری برای فاکتور g در دوران نوزادی 0.2، در دوران کودکی حدود 0.4 و در بزرگسالی 0.9 است.[116][117] یک توضیح پیشنهادی این است که افراد با ژن‌های مختلف تمایل دارند اثرات آن ژن‌ها را تقویت کنند، برای مثال با جستجوی محیط‌های مختلف.[15][118]

محیط خانوادگی مشترک
اعضای خانواده دارای جنبه های مشترک محیط هستند (مثلاً ویژگی های خانه). این محیط خانوادگی مشترک 0.25-0.35 از تغییرات ضریب هوشی در دوران کودکی را به خود اختصاص می دهد. در اواخر نوجوانی، بسیار کم است (در برخی مطالعات صفر). تأثیر چندین ویژگی روانشناختی دیگر مشابه است. این مطالعات به اثرات محیط‌های شدید، مانند خانواده‌های بدسرپرست، توجه نکرده‌اند.[15][119][120][121]

محیط خانوادگی و محیط خارج از خانواده مشترک نیست
اگرچه والدین با فرزندان خود به گونه ای متفاوت رفتار می کنند، چنین رفتارهای متفاوتی تنها مقدار کمی از تأثیرات محیطی غیر مشترک را توضیح می دهد. یک پیشنهاد این است که کودکان به دلیل ژن‌های متفاوت نسبت به محیط مشابه واکنش‌های متفاوتی نشان می‌دهند. تأثیرات محتمل‌تر ممکن است تأثیر همسالان و سایر تجربیات خارج از خانواده باشد.[15][120]

ژن های فردی
تصور می‌شود که بخش بسیار بزرگی از بیش از 17000 ژن انسانی بر رشد و عملکرد مغز تأثیر دارند.[122] در حالی که تعدادی از ژن های فردی با IQ مرتبط گزارش شده است، هیچ یک اثر قوی ندارند. Deary و همکارانش (2009) گزارش کردند که هیچ یافته ای از اثر تک ژنی قوی بر IQ تکرار نشده است.[123] یافته‌های اخیر ارتباط ژن‌ها با تفاوت‌های فکری معمولاً متفاوت در بزرگسالان و کودکان همچنان اثرات ضعیفی را برای هر یک از ژن‌ها نشان می‌دهد.[124][125]

تعامل ژن و محیط
دیوید رو برهمکنش اثرات ژنتیکی با وضعیت اجتماعی-اقتصادی را گزارش کرد، به طوری که وراثت پذیری در خانواده های با SES بالا زیاد بود، اما در خانواده های با SES پایین بسیار کمتر بود.[126] در ایالات متحده، این مورد در نوزادان، [127] کودکان، [128] نوجوانان، [129] و بزرگسالان تکرار شده است.[130] در خارج از ایالات متحده، مطالعات هیچ ارتباطی بین وراثت پذیری و SES نشان نمی دهد.[131] برخی از اثرات حتی ممکن است علامت معکوس را در خارج از ایالات متحده نشان دهند.[131][132]

دیکنز و فلین (2001) استدلال کرده‌اند که ژن‌های ضریب هوشی بالا یک چرخه بازخورد شکل‌دهنده محیط را آغاز می‌کنند، با اثرات ژنتیکی که باعث می‌شود کودکان باهوش به دنبال محیط‌های محرک بیشتری بگردند و سپس ضریب هوشی آنها را بیشتر افزایش دهد. در مدل دیکنز، اثرات محیطی به صورت در حال پوسیدگی در طول زمان مدل‌سازی می‌شوند. در این مدل، اثر فلین را می توان با افزایش تحریک محیطی مستقل از آن که توسط افراد جستجو می شود، توضیح داد. نویسندگان پیشنهاد می‌کنند که برنامه‌هایی که هدفشان افزایش ضریب هوشی است، اگر به طور پایدار انگیزه کودکان را برای جستجوی تجربیات شناختی بالا ببرند، به احتمال زیاد باعث افزایش بهره هوشی بلندمدت می‌شوند.[133][134]

مداخلات
به طور کلی، مداخلات آموزشی، همانطور که در زیر توضیح داده شده است، اثرات کوتاه مدتی بر بهره هوشی نشان داده است، اما پیگیری طولانی مدت اغلب وجود ندارد. به عنوان مثال، در ایالات متحده، برنامه های مداخله ای بسیار بزرگ مانند برنامه Head Start دستاوردهای پایداری در نمرات IQ ایجاد نکرده است. حتی زمانی که دانش‌آموزان نمرات خود را در آزمون‌های استاندارد بهبود می‌بخشند، همیشه توانایی‌های شناختی خود مانند حافظه، توجه و سرعت را بهبود نمی‌بخشند.[135] پروژه‌های فشرده‌تر، اما بسیار کوچک‌تر، مانند پروژه Abecedarian، اثرات ماندگاری را گزارش کرده‌اند، اغلب بر متغیرهای وضعیت اجتماعی-اقتصادی، به جای IQ.[15]

مطالعات اخیر نشان داده است که آموزش استفاده از حافظه فعال ممکن است ضریب هوشی را افزایش دهد. مطالعه‌ای بر روی بزرگسالان جوان که در آوریل 2008 توسط تیمی از دانشگاه‌های میشیگان و برن منتشر شد، از امکان انتقال هوش سیال از آموزش حافظه کاری طراحی‌شده خاص پشتیبانی می‌کند.[136] تحقیقات بیشتری برای تعیین ماهیت، میزان و مدت انتقال پیشنهادی مورد نیاز خواهد بود. در میان سؤالات دیگر، باید دید که آیا نتایج به انواع دیگر آزمون‌های هوش سیال به غیر از آزمون ماتریس مورد استفاده در مطالعه تعمیم می‌یابد، و اگر چنین است، آیا پس از آموزش، معیارهای هوش سیال همبستگی خود را با پیشرفت تحصیلی و شغلی حفظ می‌کنند یا خیر. اگر ارزش هوش سیال برای پیش بینی عملکرد در سایر وظایف تغییر کند. همچنین مشخص نیست که آیا این آموزش برای مدت طولانی دوام دارد.[137]

موسیقی
اطلاعات بیشتر: اثر موتزارت
آموزش موسیقی در دوران کودکی با ضریب هوشی بالاتر از متوسط همبستگی دارد.[138][139] با این حال، مطالعه ای بر روی 10500 دوقلو هیچ تأثیری بر ضریب هوشی پیدا نکرد، که نشان می دهد این همبستگی توسط عوامل مخدوش کننده ژنتیکی ایجاد شده است.[140] یک متاآنالیز به این نتیجه رسید که «آموزش موسیقی به طور قابل اعتمادی مهارت‌های شناختی یا تحصیلی کودکان و نوجوانان جوان را افزایش نمی‌دهد و یافته‌های مثبت قبلی احتمالاً به دلیل متغیرهای مخدوش‌کننده بوده است».[141]

تصور عموم بر این است که گوش دادن به موسیقی کلاسیک IQ را بالا می برد. با این حال، چندین بار تکرار (به عنوان مثال [142]) نشان داده است که این در بهترین حالت کوتاه مدت است.

اثر (بیشتر از 10 تا 15 دقیقه طول نمی کشد)، و به افزایش IQ مربوط نمی شود.[143]

آناتومی مغز
مقاله اصلی: علوم اعصاب و هوش
چندین عامل عصبی فیزیولوژیکی با هوش در انسان ها مرتبط است، از جمله نسبت وزن مغز به وزن بدن و اندازه، شکل و سطح فعالیت بخش های مختلف مغز. ویژگی های خاصی که ممکن است بر ضریب هوشی تأثیر بگذارد عبارتند از: اندازه و شکل لوب های فرونتال، میزان خون و فعالیت شیمیایی در لوب های فرونتال، مقدار کل ماده خاکستری در مغز، ضخامت کلی قشر و میزان متابولیسم گلوکز. [144]

سلامتی
مقاله‌های اصلی: تأثیر سلامت بر هوش و اپیدمیولوژی شناختی

این بخش برای تأیید نیاز به نقل قول های اضافی دارد. لطفاً با افزودن نقل قول به منابع معتبر در این بخش به بهبود این مقاله کمک کنید. اطلاعات بدون مرجع ممکن است مشکل ایجاد کرده و پاک شوند.
یافتن منابع: «ضریب هوش» – اخبار · روزنامه ها · کتاب · محقق · JSTOR (اکتبر 2020) (با نحوه و زمان حذف این پیام الگو آشنا شوید)
سلامتی در درک تفاوت در نمرات آزمون IQ و سایر معیارهای توانایی شناختی مهم است. عوامل متعددی می توانند منجر به اختلالات شناختی قابل توجهی شوند، به ویژه اگر در دوران بارداری و دوران کودکی رخ دهند، زمانی که مغز در حال رشد است و سد خونی مغزی کمتر موثر است. چنین اختلالی ممکن است گاهی دائمی باشد، یا گاهی به طور جزئی یا کامل با رشد بعدی جبران شود.[نیازمند منبع]

از حدود سال 2010، محققانی مانند Eppig، Hassel و MacKenzie ارتباط بسیار نزدیک و ثابتی بین نمرات IQ و بیماری های عفونی، به ویژه در جمعیت نوزادان و پیش دبستانی و مادران این کودکان پیدا کردند.[145] آنها فرض کرده اند که مبارزه با بیماری های عفونی متابولیسم کودک را تحت فشار قرار می دهد و از رشد کامل مغز جلوگیری می کند. هاسل فرض می کند که تا حد زیادی مهم ترین عامل در تعیین ضریب هوشی جمعیت است. با این حال، آنها همچنین دریافتند که عوامل بعدی مانند تغذیه خوب و تحصیل با کیفیت منظم می تواند اثرات منفی اولیه را تا حدودی جبران کند.

کشورهای توسعه یافته چندین سیاست بهداشتی را در مورد مواد مغذی و سمومی که بر عملکرد شناختی تأثیر می گذارند، اجرا کرده اند. اینها شامل قوانین مستلزم غنی سازی برخی محصولات غذایی و قوانین ایجاد سطوح ایمن آلاینده ها (مانند سرب، جیوه و ارگانوکلریدها) می شود. بهبود در تغذیه، و به طور کلی در سیاست های عمومی، در افزایش IQ در سراسر جهان دخیل بوده است.[نیازمند منبع]

اپیدمیولوژی شناختی یک زمینه تحقیقاتی است که به بررسی ارتباط بین نمرات آزمون هوش و سلامت می پردازد. محققان در این زمینه استدلال می‌کنند که هوش اندازه‌گیری شده در سنین پایین، پیش‌بینی‌کننده مهمی برای تفاوت‌های بعدی سلامت و مرگ و میر است.

همبستگی های اجتماعی
عملکرد مدرسه
گزارش انجمن روانشناسی آمریکا به نام هوش: شناخته شده و ناشناخته بیان می کند که در هر کجا که مورد مطالعه قرار گرفته باشد، کودکانی که نمرات بالایی در آزمون های هوش دارند، نسبت به همسالانشان که امتیاز کمتری دارند، بیشتر از آنچه در مدرسه آموزش داده می شود، یاد می گیرند. همبستگی بین نمرات IQ و نمرات حدود 0.50 است. این بدان معنی است که واریانس توضیح داده شده 25٪ است. کسب نمرات خوب به عوامل زیادی غیر از ضریب هوشی بستگی دارد، مانند «پشتکار، علاقه به مدرسه و تمایل به مطالعه» (ص 81).[15]

مشخص شده است که همبستگی نمرات IQ با عملکرد مدرسه بستگی به اندازه گیری IQ مورد استفاده دارد. برای دانشجویان مقطع کارشناسی، ضریب هوشی کلامی که توسط WAIS-R اندازه گیری می شود، به طور قابل توجهی (0.53) با میانگین نمرات (GPA) 60 ساعت گذشته (اعتبارها) ارتباط دارد. در مقابل، همبستگی ضریب هوشی عملکرد با معدل مشابه تنها 0.22 در همان مطالعه بود.[146]

برخی از معیارهای استعداد تحصیلی با آزمون‌های IQ همبستگی زیادی دارند – برای مثال، فری و دترمن (2004) یک همبستگی 0.82 بین g (عامل هوش عمومی) و نمرات SAT را گزارش کردند؛ [147] تحقیق دیگری همبستگی 0.81 را بین g و GCSE نشان داد. نمرات، با واریانس توضیح داده شده در محدوده “از 58.6٪ در ریاضیات و 48٪ در زبان انگلیسی تا 18.1٪ در هنر و طراحی”.[148]

عملکرد شغلی
به گفته اشمیت و هانتر، “برای استخدام کارکنان بدون تجربه قبلی در شغل، معتبرترین پیش بینی کننده عملکرد آینده، توانایی ذهنی عمومی است.” تاریخ، اما با نوع شغل و در مطالعات مختلف متفاوت است و از 0.2 تا 0.6 متغیر است.[149] زمانی که غیرقابل اعتماد بودن روش‌های اندازه‌گیری کنترل شد، همبستگی‌ها بیشتر بود.[15] در حالی که ضریب هوشی قوی‌تر با استدلال و کمتر با عملکرد حرکتی مرتبط است، [150] نمرات آزمون IQ رتبه‌بندی عملکرد را در همه مشاغل پیش‌بینی می‌کنند.[20]

با این حال، برای فعالیت‌های بسیار واجد شرایط (تحقیق، مدیریت) نمرات IQ پایین به احتمال زیاد مانعی برای عملکرد کافی است، در حالی که برای فعالیت‌های با حداقل مهارت، قدرت ورزشی (قدرت دستی، سرعت، استقامت و هماهنگی) بیشتر است.

 

احتمالاً بر عملکرد تأثیر می گذارد.[20] دیدگاه غالب در میان دانشگاهیان این است که عمدتاً از طریق کسب سریعتر دانش مرتبط با شغل است که IQ بالاتر میانجی عملکرد شغلی است. این دیدگاه توسط Byington & Felps (2010) به چالش کشیده شده است، آنها استدلال کردند که “کاربردهای فعلی آزمون های بازتابی IQ به افراد با نمرات IQ بالا اجازه می دهد تا دسترسی بیشتری به منابع رشد دریافت کنند، و آنها را قادر می سازد در طول زمان قابلیت های بیشتری را به دست آورند، و در نهایت وظایف خود را بهتر انجام دهند».[151]

مطالعات جدیدتر نشان می‌دهد که تأثیر IQ بر عملکرد شغلی بسیار بیش از حد برآورد شده است. برآوردهای کنونی از همبستگی بین عملکرد شغلی و بهره هوشی حدود 0.23 برای غیرقابل اعتماد بودن و محدودیت محدوده است.[152][153]

در ایجاد یک جهت علّی برای ارتباط بین IQ و عملکرد کاری، مطالعات طولی توسط Watkins و دیگران نشان می‌دهد که IQ تأثیر علی بر پیشرفت تحصیلی آینده دارد، در حالی که پیشرفت تحصیلی به طور قابل‌توجهی بر نمرات IQ آینده تأثیر نمی‌گذارد.[154] Treena Eileen Rohde و Lee Anne Thompson می نویسند که توانایی شناختی عمومی، اما نه نمرات توانایی خاص، پیشرفت تحصیلی را پیش بینی می کند، با این تفاوت که سرعت پردازش و توانایی فضایی عملکرد را در ریاضی SAT فراتر از تأثیر توانایی شناختی عمومی پیش بینی می کند.[155]

با این حال، مطالعات طولی در مقیاس بزرگ نشان می‌دهد که افزایش IQ به افزایش عملکرد در تمام سطوح IQ تبدیل می‌شود: یعنی توانایی و عملکرد شغلی به طور یکنواخت در تمام سطوح IQ مرتبط هستند.[156][157]

درآمد
پیشنهاد شده است که «از نظر اقتصادی به نظر می‌رسد که نمره IQ چیزی را با ارزش حاشیه‌ای رو به کاهش می‌سنجد» و «داشتن مقدار کافی از آن مهم است، اما داشتن مقدار زیاد و زیاد، شما را آنقدر نمی‌خرد».[158] 159]

ارتباط بین IQ به ثروت بسیار کمتر از IQ به عملکرد شغلی است. برخی از مطالعات نشان می دهد که IQ ارتباطی با دارایی خالص ندارد.[160][161] گزارش انجمن روانشناسی آمریکا در سال 1995 هوش: شناخته شده و ناشناخته بیان کرد که نمرات IQ حدود یک چهارم واریانس موقعیت اجتماعی و یک ششم واریانس درآمد را تشکیل می دهد. کنترل های آماری برای SES والدین حدود یک چهارم این قدرت پیش بینی را حذف می کند. هوش روان سنجی تنها به عنوان یکی از بسیاری از عوامل مؤثر بر نتایج اجتماعی ظاهر می شود.[15] چارلز موری (1998) تأثیر قابل توجهی ضریب هوشی را بر درآمد مستقل از پیشینه خانوادگی نشان داد.[162] در یک متاآنالیز، Strenze (2006) بسیاری از ادبیات را بررسی کرد و همبستگی بین IQ و درآمد را حدود 0.23 تخمین زد.[21]

برخی از مطالعات ادعا می‌کنند که IQ تنها یک ششم از تغییرات درآمد را به خود اختصاص می‌دهد (توضیح می‌دهد) زیرا بسیاری از مطالعات بر روی بزرگسالان جوان استوار است، بسیاری از آنها هنوز به اوج ظرفیت درآمدی یا حتی تحصیلات خود نرسیده‌اند. در صفحه 568 از The g Factor، آرتور جنسن می گوید که اگرچه همبستگی بین IQ و درآمد به طور متوسط 0.4 (یک ششم یا 16 درصد واریانس) است، این رابطه با افزایش سن افزایش می یابد و در میانسالی که افراد به اوج می رسند به اوج خود می رسد. حداکثر پتانسیل شغلی آنها دانیل سلیگمن در کتاب پرسشی از هوش به همبستگی درآمد ضریب هوشی 0.5 (25 درصد از واریانس) اشاره می کند.

یک مطالعه در سال 2002 [163] بیشتر تأثیر عوامل غیرضروری بر درآمد را بررسی کرد و به این نتیجه رسید که موقعیت مکانی، ثروت ارثی، نژاد و تحصیلات یک فرد به عنوان عواملی در تعیین درآمد مهمتر از ضریب هوشی است.

جرم
گزارش انجمن روانشناسی آمریکا در سال 1995 هوش: شناخته شده و ناشناخته بیان کرد که همبستگی بین IQ و جرم 0.2- است. این ارتباط عموماً کوچک و مستعد ناپدید شدن یا کاهش قابل توجه پس از کنترل متغیرهای کمکی مناسب در نظر گرفته می شود، که بسیار کوچکتر از همبستگی های جامعه شناختی معمولی است.[164] بین نمرات IQ و تعداد جرایم نوجوانان در یک نمونه بزرگ دانمارکی 0.19- بود. با کنترل طبقه اجتماعی، این همبستگی به -0.17 کاهش یافت. همبستگی 0.20 به این معنی است که واریانس توضیح داده شده 4 درصد از کل واریانس را تشکیل می دهد. ارتباط علّی بین توانایی روان‌سنجی و پیامدهای اجتماعی ممکن است غیرمستقیم باشد. کودکان با عملکرد ضعیف تحصیلی ممکن است احساس بیگانگی کنند. در نتیجه، آنها ممکن است در مقایسه با سایر کودکانی که خوب انجام می دهند، بیشتر درگیر رفتارهای بزهکارانه باشند.[15]

آرتور جنسن در کتاب خود The g Factor (1998) به داده‌هایی اشاره کرد که نشان می‌دهد، صرف‌نظر از نژاد، افراد با ضریب هوشی بین 70 تا 90 نسبت به افرادی که ضریب هوشی زیر یا بالاتر از این محدوده دارند، نرخ جرم بالاتری دارند و محدوده اوج آن بین 80 است. و 90.

هندبوک 2009 Crime Correlates بیان کرد که بررسی ها نشان داده است که حدود هشت امتیاز IQ یا 0.5 SD مجرمان را از جمعیت عمومی جدا می کند، به ویژه برای مجرمان جدی مداوم. پیشنهاد شده است که این به سادگی نشان دهنده این است که “فقط احمق ها دستگیر می شوند” اما به طور مشابه یک رابطه منفی بین IQ و توهین خود گزارش شده وجود دارد. کودکان مبتلا به اختلال سلوک ضریب هوشی کمتری نسبت به کودکان دارند

 

همتایان ir “به شدت” برای این نظریه استدلال می کنند.[165]

مطالعه رابطه بین IQ در سطح شهرستان ایالات متحده و نرخ جرم و جنایت در سطح شهرستان ایالات متحده نشان داد که میانگین هوشی بالاتر با سطوح پایین تر جرایم دارایی، سرقت، سرقت، سرقت وسایل نقلیه موتوری، جنایات خشونت آمیز، سرقت و تشدید ارتباط بسیار ضعیفی دارد. حمله این نتایج «با معیاری از آسیب‌های متمرکز که اثرات نژاد، فقر و سایر آسیب‌های اجتماعی شهرستان را نشان می‌دهد، مخدوش نشدند». ، و از آنجایی که مجموعه داده به گونه ای طراحی نشده است که در سطح ایالت یا شهرستان نماینده باشد، ممکن است قابل تعمیم نباشد.[167]

همچنین نشان داده شده است که تأثیر ضریب هوشی به شدت به وضعیت اجتماعی-اقتصادی وابسته است و نمی‌توان آن را به راحتی کنترل کرد و ملاحظات روش‌شناختی زیادی در این زمینه وجود دارد.[168] در واقع، شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد این رابطه کوچک با رفاه، سوء مصرف مواد، و سایر عوامل مخدوش‌کننده که تفسیر ساده علّی را ممنوع می‌کند، واسطه می‌شود.[169] یک متاآنالیز اخیر نشان داده است که این رابطه فقط در جمعیت های با خطر بالاتر مانند افراد در فقر بدون تأثیر مستقیم، اما بدون هیچ گونه تفسیر علّی مشاهده می شود.[170] یک مطالعه طولی نماینده ملی نشان داده است که این رابطه به طور کامل توسط عملکرد مدرسه واسطه است.[171]

سلامت و مرگ و میر
مطالعات متعدد انجام شده در اسکاتلند نشان داده است که ضریب هوشی بالاتر در اوایل زندگی با مرگ و میر و میزان مرگ و میر کمتر در سنین بالاتر مرتبط است.[172][173]

دستاوردهای دیگر
میانگین ضریب هوشی ترکیبی بزرگسالان با موفقیت‌های زندگی واقعی با آزمون‌های مختلف مرتبط است:[174][175]
آزمون هوشی موفقیت/سال تحصیلی
MDs، JDs، و PhDs 125 WAIS-R 1987
فارغ التحصیلان کالج 112 KAIT 2000
K-BIT 1992
115 WAIS-R
1-3 سال کالج 104 KAIT
K-BIT
105–110 WAIS-R
منشی و کارگران فروش 100-105
فارغ التحصیلان دبیرستان، کارگران ماهر (به عنوان مثال، برق، کابینت ساز) 100 KAIT
WAIS-R
97 K-BIT
1-3 سال دبیرستان (تکمیل 9-11 سال مدرسه) 94 KAIT
90 K-BIT
95 WAIS-R
کارگران نیمه ماهر (به عنوان مثال رانندگان کامیون، کارگران کارخانه) 90-95
فارغ التحصیلان مقطع ابتدایی (پایان پایه هشتم) 90
ترک تحصیل ابتدایی (0-7 سال تحصیلی کامل) 80-85
شانس رسیدن به دبیرستان 75 50/50 است
میانگین بهره هوشی گروه های مختلف شغلی:[176]
آزمون هوشی موفقیت/سال تحصیلی
حرفه ای و فنی 112
مدیران و مدیران 104
کارگران دفتری، کارگران فروش، کارگران ماهر، صنعتگران و سرکارگران 101
کارگران نیمه ماهر (عملیات، کارگران خدماتی، از جمله خانوارهای خصوصی) 92
کارگران غیر ماهر 87
نوع کار قابل انجام:[174]
آزمون هوشی موفقیت/سال تحصیلی
بزرگسالان می توانند سبزیجات برداشت کنند، مبلمان 60 را تعمیر کنند
بزرگسالان می توانند کارهای خانگی انجام دهند 50
تنوع قابل توجهی در داخل و همپوشانی بین این دسته ها وجود دارد. افراد با ضریب هوشی بالا در همه سطوح تحصیلی و رده های شغلی یافت می شوند. بزرگترین تفاوت برای ضریب هوشی پایین با تنها یک فارغ التحصیل دوره ای دانشگاهی یا نمره حرفه ای زیر 90 رخ می دهد.[30]

تفاوت های گروهی
یکی از بحث‌برانگیزترین مسائل مربوط به مطالعه هوش، مشاهده این است که نمرات IQ به طور متوسط بین گروه‌های قومی و نژادی متفاوت است، اگرچه این تفاوت‌ها در طول زمان در نوسان بوده و در بسیاری موارد به طور پیوسته کاهش یافته است.[177] در حالی که بحث علمی کمی در مورد تداوم وجود برخی از این تفاوت ها وجود دارد، اجماع علمی کنونی این است که آنها از عوامل محیطی به جای ژنتیک ناشی می شوند.[178][179][180] وجود تفاوت در ضریب هوشی بین دو جنس مورد بحث بوده است و تا حد زیادی بستگی به این دارد که کدام آزمایش انجام شود.[181][182]

نژاد
نوشتار اصلی: نژاد و هوش
در حالی که مفهوم “نژاد” یک ساختار اجتماعی است، [183] بحث در مورد رابطه ادعایی بین نژاد و هوش، و همچنین ادعاهایی مبنی بر تفاوت های ژنتیکی در هوش در امتداد خطوط نژادی، هم در علوم عمومی و هم در تحقیقات دانشگاهی از زمان مدرن ظاهر شده است. مفهوم نژاد برای اولین بار معرفی شد. علیرغم حجم عظیم تحقیقات انجام شده در مورد این موضوع، هیچ شواهد علمی مبنی بر اینکه میانگین نمرات IQ گروه های مختلف جمعیتی را می توان به تفاوت های ژنتیکی بین آن گروه ها نسبت داد، به دست نیامده است.[184][185] شواهد رو به رشد نشان می دهد که عوامل محیطی، نه عوامل ژنتیکی، شکاف IQ نژادی را توضیح می دهند.[187][188][180]

تحقیقات کارگروه در سال 1996 در مورد هوش با حمایت انجمن روانشناسی آمریکا به این نتیجه رسید که تغییرات قابل توجهی در IQ در بین نژادها وجود دارد.[15] با این حال، یک تحلیل سیستماتیک توسط ویلیام دیکنز و جیمز فلین (2006) نشان داد که شکاف بین آمریکایی‌های سیاه و سفید به طور چشمگیری در دوره بین سال‌های 1972 تا 2002 کاهش یافته است، و به قول آنها، “ثابت ضریب هوشی سیاه و سفید” شکاف یک افسانه است».[189]

مشکل تعیین علل زمینه ساز تنوع نژادی زنبور عسل است

 

برای مثال آلن اس. کافمن[190] و ناتان برودی[191]، به طور طولانی به عنوان یک سؤال کلاسیک از “طبیعت در مقابل پرورش” مورد بحث قرار گرفت. محققانی مانند آماردان برنی دولین استدلال کرده اند که داده های کافی برای نتیجه گیری وجود ندارد که شکاف سیاه و سفید به دلیل تأثیرات ژنتیکی است.[192] دیکنز و فلین به طور مثبت‌تر استدلال کردند که نتایج آنها احتمال منشأ ژنتیکی را رد می‌کند، و به این نتیجه رسیدند که “محیط مسئول” تفاوت‌های مشاهده شده بوده است.[189] یک مقاله مروری که در سال 2012 توسط محققان برجسته در زمینه هوش انسانی منتشر شد، پس از بررسی ادبیات تحقیق قبلی، به نتیجه مشابهی رسید که تفاوت‌های گروهی در IQ به بهترین وجه به عنوان منشأ محیطی شناخته می‌شوند.[193] اخیراً، کوین میچل، متخصص ژنتیک و عصب شناس، بر اساس اصول اساسی ژنتیک جمعیت، استدلال کرده است که “تفاوت های ژنتیکی سیستماتیک در هوش بین جمعیت های بزرگ و باستانی” “ذاتا و عمیقاً غیرقابل قبول است”.[194]

اثرات تهدید کلیشه ای به عنوان توضیحی برای تفاوت در عملکرد آزمون هوش بین گروه های نژادی، [195] [196] و همچنین مسائل مربوط به تفاوت فرهنگی و دسترسی به آموزش، پیشنهاد شده است.[197]

ارتباط جنسی
مقاله اصلی: تفاوت های جنسی در هوش
با ظهور مفهوم g یا هوش عمومی، بسیاری از محققان دریافتند که هیچ تفاوت جنسی قابل توجهی در هوش عمومی وجود ندارد، [182] [199] [200] اگرچه توانایی در انواع خاصی از هوش متفاوت است.[181] 200] بنابراین، در حالی که برخی از باتری‌های آزمایشی هوش کمی بیشتر در مردان نشان می‌دهند، برخی دیگر در زنان هوش بیشتری را نشان می‌دهند.[181][200] به‌ویژه، مطالعات نشان داده‌اند که آزمودنی‌های زن در وظایف مربوط به توانایی کلامی بهتر عمل می‌کنند، [182] و مردان عملکرد بهتری در وظایف مربوط به چرخش اشیاء در فضا دارند، که اغلب به عنوان توانایی فضایی طبقه‌بندی می‌شوند.[201] همانطور که هانت (2011) مشاهده می کند، این تفاوت ها باقی می مانند، “حتی اگر زن و مرد اساساً از نظر هوش عمومی برابر هستند”.

برخی تحقیقات نشان می‌دهد که مزایای مردان در برخی آزمون‌های شناختی هنگام کنترل عوامل اجتماعی-اقتصادی به حداقل می‌رسد.[181][199] تحقیقات دیگر به این نتیجه رسیده‌اند که در نمرات مردان در مناطق خاصی در مقایسه با نمرات زنان تفاوت اندکی بزرگ‌تر وجود دارد، که باعث می‌شود مردان در بالا و پایین توزیع IQ کمی بیشتر از زنان باشند.[202]

وجود تفاوت بین عملکرد مرد و زن در آزمون‌های مرتبط با ریاضی مورد بحث است، [203] و یک متاآنالیز با تمرکز بر میانگین تفاوت‌های جنسیتی در عملکرد ریاضی، عملکرد تقریباً یکسانی را برای پسران و دختران پیدا کرد.[204] در حال حاضر، بیشتر تست‌های IQ، از جمله باتری‌های محبوب مانند WAIS و WISC-R، به‌گونه‌ای ساخته شده‌اند که هیچ تفاوت نمره کلی بین زن و مرد وجود ندارد.[15][205][206]

سیاست عمومی
نوشتار اصلی: اطلاعات و سیاست عمومی
در ایالات متحده، برخی از سیاست‌ها و قوانین عمومی در مورد خدمت سربازی، [207] [208] تحصیلات، مزایای عمومی، [209] مجازات اعدام، [105] و اشتغال، ضریب هوشی افراد را در تصمیم‌گیری‌های آن‌ها لحاظ می‌کنند. با این حال، در پرونده گریگز علیه شرکت دوک پاور در سال 1971، به منظور به حداقل رساندن شیوه‌های استخدامی که بر اقلیت‌های نژادی تأثیر متفاوتی می‌گذارد، دادگاه عالی ایالات متحده استفاده از آزمون‌های هوشی را در استخدام ممنوع کرد، مگر در مواردی که با عملکرد شغلی مرتبط باشد. تجزیه و تحلیل شغل در سطح بین المللی، برخی از سیاست های عمومی مانند بهبود تغذیه و منع سموم عصبی، به عنوان یکی از اهداف خود افزایش یا جلوگیری از کاهش هوش را دارند.

تشخیص ناتوانی ذهنی تا حدی بر اساس نتایج آزمایش IQ است. عملکرد فکری مرزی طبقه بندی افراد دارای توانایی شناختی کمتر از حد متوسط (ضریب هوشی 71 تا 85) است، اگرچه به اندازه افراد دارای ناتوانی ذهنی (70 یا کمتر) پایین نیست.

در انگلستان، آزمون یازده بعلاوه که شامل یک آزمون هوش بود، از سال 1945 برای تصمیم گیری در مورد نوع مدرسه ای که یک کودک باید برود، در یازده سالگی استفاده می شد. از زمان معرفی گسترده مدارس جامع، بسیار کمتر مورد استفاده قرار گرفته اند.

طبقه بندی
مقاله اصلی: طبقه بندی IQ

فیزیکدان استیون هاوکینگ. وقتی از ضریب هوشی او پرسیدند، او پاسخ داد: “من نمی دانم. افرادی که به ضریب هوشی خود می بالند بازنده هستند.”[210]
طبقه بندی IQ روشی است که توسط ناشران تست هوش برای تعیین محدوده امتیاز IQ به دسته های مختلف با برچسب هایی مانند “برتر” یا “متوسط” استفاده می شود.[175] طبقه‌بندی IQ از لحاظ تاریخی با تلاش‌هایی برای طبقه‌بندی انسان‌ها بر اساس توانایی عمومی بر اساس سایر اشکال مشاهده رفتاری انجام شد. آن اشکال دیگر مشاهدات رفتاری هنوز برای اعتبار سنجی طبقه بندی های مبتنی بر تست های IQ مهم هستند.

جوامع با ضریب هوشی بالا
مقاله اصلی: جامعه با بهره هوشی بالا
سازمان‌های اجتماعی، برخی بین‌المللی، وجود دارند که عضویت را محدود به افرادی می‌کنند که نمرات بالاتر یا بالاتر از صدک 98 (دو انحراف استاندارد بالاتر از میانگین) در برخی از آزمون‌های IQ یا معادل آن دارند. منسا بین المللی پرها است

 

ps شناخته شده ترین از این. بزرگترین صدک 99.9 (سه انحراف معیار بالاتر از میانگین) جامعه Triple Nine Society است.

هوش و استعدادیابی بزرگسالان

استعدادیابی کودکان و مرکز تست هوش بزرگسالان

همه ی ما در طول دوران زندگی روزمره خود در مورد هوش و استعداد های خود صحبت می کنیم. بعضی وقت ها فکر می کنیم که استعداد همه چیز است و نداشتن آن بسیار ناراحت کننده است. شاید بارها و بارها به جستجوی استعدادهای ذاتی در خودتان پرداخته باشید و یا در صورتی که والد فرزندی باشید، نهایت تلاش خود را برای کشف استعدادهای او انجام دهید. خیلی از مواقع این سوال را از خود می پرسید که آیا استعداد ذاتی است؟ متخصصان زیادی برای پیدا کردن پاسخ این سوال، تحقیقاتی انجام داده اند و امروزه می توان برای جواب این سوال موارد زیر را مطرح کرد:
عده ای از متخصصین، استعداد را ذاتی می دانند و معتقدند استعداد در فرد ژنتیکی بوده و از زمانی که فرد پا به دنیا می گذارد این توانایی ویژه در او وجود دارد. در مقابل عده ای دیگر به نقش محیط در اکتسابی بودن استعداد اشاره کرده اند و معتقدند که اگر محیط غنی باشد و امکاناتی برای کشف و پرورش استعداد وجود داشته باشد، استعداد در هر دوره سنی برای فرد قابل دستیابی و اکتساب است. مثلا اگر فرد توانایی یادگیری موسیقی را داشته باشد اما مربی خوب موسیقی نباشد که به او آموزش موسیقی دهد، استعدادش شکوفا نخواهد شد. دسته ی دیگر هم معتقد به ذاتی بودن و اکتسابی بودن استعداد هستند و هر دو عامل را ممکن و ضروری می دانند. همچنین استعداد ها طیفی گسترده دارند و در افراد مختلف ممکن است متفاوت باشند.

تفاوت هوش و استعداد چیست؟

تفاوت کلیدی هوش و استعداد، این است که باهوش، کسانی را می نامند که در فهمیدن باهوش و سریع عمل کند. از سوی دیگر، استعداد توانایی یا زیرکی خاصی است که شخص در خود دارد. هوش و استعداد ، هر دو به عنوان دانش یا توانایی فرد شناخته می شوند. اما داشتن استعداد، بدون هوش بی ارزش است؛ زیرا برای پرورش استعداد خود و کشف آن به هوش نیاز دارید. اگر کسی استعدادی داشته باشد و با هوش خود کار روی آن را آغاز کند، شخصیتی ایده آل خواهد داشت. هوش، میزان سرعت و توانایی در یادگیری است اما استعداد، امری ذاتی است که در انسان وجود دارد و باعث می شود در برخی مسائل مهارت بیشتری داشته باشد.

استعدادیابی کودکان و مرکز تست هوش بزرگسالان

انواع تست هوش و استعداد برای کودکان

1. آزمون هوش ریون

یکی از آزمون‌های معتبر برای سنجش هوش و استعداد  کودک، تست هوش ریون می باشد. تست هوش ریون برای گروه سنی 5 تا 10 سال طراحی شده و آزمون مفیدی به منظور سنجش هوش کودکان می‌باشد. تست هوش ریون رنگی در سال 1947 و در قالب 36 سوال تهیه شد و در سه سطح A  B  AB طبقه بندی شده است که هر سطح دارای 12 تست 6 گزینه ای می باشد که تنها یک گزینه صحیح است و فرد آزمون دهنده باید گزینه صحیح را از بین 6 گزینه انتخاب نماید. این آزمون به صورت ماتریس‌های پیش رونده می‌باشد که در هریک از سطوح فوق سوالات از ساده به دشوار مرتب شده است. این آزمون باید درحالت و فضایی بدون استرس و ترس برای کودک برگزار شود و در برگزاری تست هوش به هیچ عنوان عجله‌‌ای صورت نگیرد چرا که سرعت در نتیجه آزمون تاثیر گذار نخواهد بود.

2. آزمون هوش وکسلر

یکی از معتبرترین و اصلی ترین تست های هوش برای گروه های سنی کودکان و بزرگسالان آزمون هوش وکسلر است. این تست هوش به طور کاملاً مجزا ضریب هوشی عملی و زبانی را در طبقه های جداگانه بسنجد. برخی از ویژگی‌هایی که در طراحی آزمون به کار رفته‌اند موجب شده‌ که اجرای آن در مورد کودکان خردسال آسان‌تر باشد. یکی از این ویژگی‌ها تاکید بر دستورالعمل ساده‌تر کلامی و پاسخ‌های کلامی است و دیگری رنگی و جذاب بودن موارد آزمون برای کودکان خردسال است. در آزمون وکسلر سه بخش متفاوت وجود دارد که عبارتند از: خانه حیوانات، طراحی هندسی و جمله‌ها.
مهم‌ترین هدف آزمون تعیین درجه هوشمندی سن عقلی و بهره هوشی کودک است.

3. تست هوش آدمک (گودیناف)

تست ترسیم آدمک از آزمون های جهانی، راحت و مطمئن است. هدف اصلی این آزمون، تعیین سن عقلی و بهره هوشی کودک است. این آزمون برای کودکانی که زبان نمی دانند یا نمی توانند صحبت کنند مناسب است. سن اجرای این آزمون ۳ تا ۱۳ سال است.

4. تست هوش بوناردل

آزمون B53 دکتر بوناردل هوش کلی یا همان عامل(g) را می‌سنجد. این تست نسبت به سایر تست‌های مشابه آسان تر می‌باشد و برای جمعیت عمومی کاربرد بیشتری دارد.

5. تست هوش استنفورد – بینه

این تست برای بررسی توانایی‌های کلی ذهن بر اساس سن تهیه و تنظیم شد. این آزمون برخی از مهارت‌های شناختی شامل دانش، توانایی یادگیری، حافظه، حل مسئله، توانایی قضاوت، استدلال، انجام محاسبات، توانایی استفاده از زبان و توجه را مورد ارزیابی قرار می‌دهد.

6. تست هوش چندگانه گارنر

گاردنر در انتقاد به تک بعدی دیدن هوش، مدلی را ارائه داده است که در آن اعتقاد به گستردگی آن دارد. وی ابتدا مدل 7 گانه و سپس مدل 9 گانه هوش را ارائه داد. ابعاد 9 گانه هوش ارائه شده توسط وی عبارتند از:

  1.  هوش کلامی زبانی: توانایی استفاده از زبان و کلمات.
  2.  هوش ریاضی: توانایی استدلال، منطق و کار با اعداد
  3.  هوش فضایی: توانایی درک پدیده‌های دیداری و تفکر با تصاویر یا تصویر سازی ذهنی
  4.  هوش موسیقیایی: توانایی تولید موسیقی و درک آن
  5.  هوش جنبشی-حرکتی: توانایی کنترل در تنظیم بدن در حین حرکات
  6.  هوش درون فردی: درک و شناخت مسائل از نگاه یا نگرش دیگران
  7.  هوش میان فردی: علاقه به کارهای گروهی و لذت بردن از بودن در کنار دیگران
  8.  هوش طبیعت گرا: توانایی درک و دقت به مسائل محیطی و طبیعی
  9. هوش وجودی: توجه به مسائل هستی شناختی و معنوی و درک آن

تست هوش ریون، وکسلر و بینه از جمله تست های پر کاربرد برای بزرگسالان نیز می باشد.

سنجش هوش و استعداد کودکان

همانطور که در مطالب بالا اشاره کردیم، استعدادیابی برای پاسخ دقیق تر باید در کنار تست هوش انجام شود. برای استعدادیابی گروه سنی کودک، انجام دو تست هم زمان بینه و گاردنر بهترین گزینه می باشد. بهترین زمان استعدادیابی در کودکان و انجام تست گاردنر سنین 3 تا 6 سالگی است. البته توجه داشته باشید که کودک تا این سن آموزش اصولی و درک از موسیقی یا نقاشی دریافت نکرده و ذهن او برای دریافت اطلاعات جدید تازه و بکر می باشد. از نظرتئوری گاردنر دریافت آموزش های جدید در سنین پایین تر به استعدادهای کودک جهت می‌دهد و پرورش استعدادهای پنهان را با مشکل مواجه می‌سازد.

تست هوش و استعداد برای کودکان

هوش و استعدادیابی بزرگسالان

یکی از تست های مطرح و پر کاربرد برای تعیین میزان هوش و استعداد بزرگسالان، تست هالند می باشد. تست استعداد یابی هالند، به ‌منظور کشف اشتیاق ذاتی افراد به انواع مشاغل طراحی شده است. این تست یکی از محبوب‌ترین تست‌های تیپ‌شناسی برای انتخاب ‌رشته تحصیلی و شغل آینده محسوب می‌شود و بدلیل سادگی و کاربردی بودن، برای طیف وسیعی از افراد و سنین مختلف قابل اجراست. ما با انجام تست هالند، با تیپ شغلی خود آشنا شده و متوجه می‌شویم که با حضور در چه مشاغل و محیط‌های کاری، احساس خوشایندتری داریم و با انتخاب آن‌ها موفق‌تر خواهیم بود. این آزمون توسط روانشناس مطرح آمریکایی، جان هالند، طراحی شده است که برگرفته از تئوری انتخاب شغل بر مبنای تیپ ‌های شخصیتی افراد، ارائه ‌شده. با انجام آن می‌توان تیپ شخصیتی فرد و شغل و حرفه متناسب با آن را شناسایی کرد. آقای هالند معتقد است که مردم بهترین عملکرد خود را در محیط ‌های کاری‌ای نشان می‌دهند که با ترجیحات و علاقه ‌مندی‌ هایشان مطابقت دارد و جدا از شغل یا حرفه فرد، کارهایی هستند که فرد از انجام آن‌ها لذت می‌برد. آزمون هالند بر اساس چهار فرضیه شکل گرفته است.

۱. افراد را می‌توان در یکی از شش تیپ، واقع‌گرا، معنوی، هنری، اجتماعی، متهور، و قراردادی طبقه‌بندی کرد.

۲. محیط‌ها (اعم از کاری و غیرکاری) را هم می‌توان در یکی از شش مدل واقع‌گرایانه، جستجوگرایانه، هنری، اجتماعی، متهورانه و قراردادی طبقه‌بندی کرد. هر محیطی تحت تسلط یک تیپ شخصیتی قرار دارد و هر محیط نمونه‌ای از وضع فیزیکی خاص است که دارای شرایط و امکان‌های مخصوص به خود است. مثلاً محیط‌های اجتماعی تحت تسلط افراد اجتماعی قرار دارند. وضعیت فیزیکی آن وجود افرادی است که در تعامل با یکدیگرند و شرایط و امکان‌های مخصوص به آن از طریق روابط بین فردی تحقق می‌پذیرد.

۳. افراد به‌دنبال محیط‌هایی هستند که بتوانند مهارت‌ها و توانایی‌های خود را به‌خوبی در آنها به‌کار بگیرند. نگرش‌ها و ارزش‌های خود را نشان دهند و نقش‌های متناسب با آن را به‌عهده گیرند. به‌عنوان مثال تیپ‌های اجتماعی به دنبال محیط‌های اجتماعی و تیپ‌های قراردادی به‌دنبال محیط‌های قراردادی هستند.

۴. رفتار هر فرد به‌وسیله‌ی تعامل بین شخصیت و محیط او تعیین می‌گردد. اگر تیپ شخصیتی یک فرد و الگوی محیطی او مشخص باشد، می‌توان به پیش‌بینی برخی از رفتارها و اعمال او پرداخت. این گونه نتایج می‌تواند در انتخاب رشته‌ی تحصیلی، انتخاب شغل و غیره مفید باشد.

ضریب هوشی در هر فرد باید چه عددی باشد؟

 ضریب هوشی نرمال در انسان‌ها بین ۸۵ تا ۱۱۵ است. افرادی که دارای ضریب هوشی ۷۰ یا کمتر هستند، افراد «کم توان ذهنی» در نظر گرفته می‌شوند. افراد دارای ضریب هوشی ۱۲۵ یا بالاتر هستند معمولا نابغه نامیده می‌شوند.

فرق بین افراد با هوش و تیز هوش چیست؟

باهوش به افرادی گفته می شود که ضریب هوشی آن ها بین110 تا 130 میباشد. در مقابل، افراد تیزهوش ضریب هوشی بین 130 تا 140 دارند که این ها در مقایسه با همسالان خودشان متفاوت هستند به عنوان مثال در یادگیری در حافظه در سرعت پاسخگویی حتی بهتر و سریع تر از دیگران هستند و گاهی در انجام یک کار بین همسالان خود تک هستند و حتی اعجوبه نامیده می شوند.

چگونه هوش خود را افزایش دهیم؟

1. انجام تمرینات ورزشی روزانه

 تمرینات بدنی و فیزیکی جدا از آنکه ذهن ما را را سرحال و به‌ دور از استرس نگه می‌دارد، موجب افزایش استعداد و هوش هم می‌شود. بنابراین سعی کنید که برای خود روزانه یک برنامه تمرین و ورزش درست داشته باشید.

2. داشتن تغذیه مناسب

هنگامی که درتلاش برای بردن آمادگی جسمانی خود هستید، باید باتغذیه مناسب، ویتامین و مواد مورد نیاز بدن خود را به طور صحیح تأمین کنید. خوردن ماهی، انواع توت، و آنتی اکسیدان‌ها می‌توانند کاهش بازدهی مغز را به تأخیر بیندازند و مغز را برای مدت بیشتری در سطح آمادگی بالا نگه دارند. روغن حاوی امگا 3 نیز می تواند موجب بازسازی سریعتر سلول‌های مغزی شده و همچنین میزان قند خون بدن را در سطح مناسب در طول روز تنظیم می کند.

3. ایجاد تغییراتی در روش زندگی

فعالیت بدنی به تنهایی برای افزایش کارایی سلول‌های خاکستری مغز کافی نیست، شیوه زندگی نیز تأثیر بسیار زیادی بر روی عملکرد مغز می‌گذارد. حتی نحوه لباس پوشیدن شما بر قدرت مغز شما تاثیرگذار است. سعی کنید در روزمرگی خود، افکار منفی و مزاحم را دور بریزید و خود را در انجام بهترین ها دست کم نگیرید.

4. خواب کافی

خواب کافی یکی دیگر از رفتارهای ضروری برای افزایش توانایی مغزی است. برای آنکه بتوانید کنترل بیشتری بر روی چرخه خواب خود داشته باشید، در ابتدا با ترک بعضی از عادات و رفتارهای کوتاه مدت شروع کنید. از جمله محدود کردن مصرف الکل، مصرف خوراکی‌های کافئین‌ دار در بعد از ظهر و تغییردر چیدمان اتاق خواب. بعد از آن بهتر است که یک نمودار از تغییرات دراز مدت برای خود ترسیم کنید مثل مواقعی که منجر به کم‌خوابی یا بی‌خوابی می‌شوید و همچنین تلاش کنید که به برنامه روزانه جدید خود وفادار بمانید.

5. گوش دادن به موسیقی

مدتی را که در حال ایجاد تغییر و دگرگونی در رفتارهای خود هستید، ممکن است به شنیدن مجموعه‌های موسیقی علاقه پیدا کنید. تعداد زیادی پژوهش صورت گرفته بر روی آهنگ‌های موزارت نشان داده است که گوش فرا دادن به موسیقی کلاسیک به افزایش توان مغزی کمک زیادی می‌کند. در یک نتیجه‌گیری کلی از اکثر تحقیقات می‌توان به این نکته پی برد که گوش دادن به موسیقی مورد علاقه‌اتان می تواند موجب افزایش سطح دوپامین در مغز شما شود که در نتیجه آن سطح ادراک و شناخت مغزتان بالا می رود.

6. هوشمندانه و با تمرکز عمل کنید

گاهی اوقات انسان‌های باهوش تا حدی عجیب و غریب به نظر می‌رسند. اگر شما هم دوست دارید در زمره افراد باهوش باشید، تلاش کنید با خود حرف بزنید. نتایج مطالعات اخیر حاکی از آن است که تکرار کردن کلمات منجر به تمرکز بیشتر مغز می شود. در یک تست ساده محققان نشان دادند که، افراد هنگامی که نام شیء مورد نظر را به دفعات برای خود تکرار می‌کنند، آن را راحت تر و سریعتر پیدا می‌کنند.