روشنفکر، دکتر روانشناس خوب - گروه روانشناسی روشنفکر، مشاوره روانشناسی، دکتر روانشناس خوب
روانپزشک اختلالات روانی، عاطفی و رفتاری را ارزیابی، تشخیص و درمان می کند. این ارزیابیها، همراه با گفتگو در مورد علائم و سابقه پزشکی و خانوادگی صورت میگیرد.
روانپزشکی یک تخصص پزشکی است که بر تحقیق، درک، تشخیص و درمان بیماری های مغز و اختلالات ذهنی و رفتاری تمرکز دارد. روانپزشکان طیف گسترده ای از شرایط را تشخیص داده و درمان می کنند، از بیماری آلزایمر، اضطراب و اوتیسم گرفته تا اختلالات خلقی، سندرم مونچاوزن، روان پریشی و خودکشی. به عنوان پزشک، روانپزشکان آموزش دیده اند تا راه های بسیاری را که فرآیندها و آسیب شناسی های فیزیولوژیکی عمومی می توانند بر عملکرد ذهنی تأثیر بگذارند و بالعکس تشخیص دهند.
پزشکان اشخاصی هستند که معمولاً در مراکز پزشکی کار می کنند یا به آنها وابسته هستند. روانپزشکی همچنین دارای تعدادی زمینه های فوق تخصصی است. روانپزشکی اعتیاد، روانپزشکی کودک و نوجوان، روانپزشکی قانونی، روانپزشکی سالمندان و روانپزشکی عصبی شناخته شده ترین هستند.نحوه
برخی از روانپزشکان منحصراً خود را وقف تحقیق می کنند. برخی دیگر ممکن است به موسسات پزشکی وابسته باشند که در آنجا هم تحقیق می کنند و هم بیماران را ارزیابی و درمان می کنند. برخی دیگر ممکن است به طور انحصاری در درمان بیمار، در محیط های سرپایی مانند تمرین بالینی مستقل، در یک درمان گروهی وابسته به سایر پزشکان یا در یک مرکز روانپزشکی شرکت کنند. بسیاری از روانپزشکان بالینی از امتیازات حضور در بیمارستان ها برای اسکان بیمارانی که نیاز به مراقبت و نظارت دارند یا شرایط اورژانسی روانپزشکی را تجربه می کنند، دارند.
همه روانپزشکان مراقبت را با یک ارزیابی گسترده از هر بیمار شروع می کنند که می تواند سرنخ های مهمی از منبع و ماهیت اختلال ارائه دهد. ارزیابی روانپزشکی شامل مصاحبه ای است که در آن از بیمار خواسته می شود علائم، سابقه شخصی و خانوادگی، سابقه پزشکی را شرح دهد و ممکن است شامل آزمایش خون و سایر آزمایشات باشد. روانپزشکان نه تنها به آنچه گفته می شود، بلکه به لحن عاطفی پاسخ ها، عوامل شناختی آگاه کننده و رفتار همراه با آنها توجه می کنند.
روانپزشکان مجموعه ای از درمان ها از روان درمانی گرفته تا دارودرمانی تا درمان های جسمی، از جمله تحریک مغز را در اختیار دارند. به عنوان مثال، روانپزشکان به طور فزاینده ای توجه خود را به تأثیر متقابل حالات بدن بر عملکرد مغز و سلامت روده به عنوان عامل مهمی در سلامت روان گزارش می دهند که هر دو زمینه های تحقیقاتی پررونقی هستند. پیشرفتها در درک نقش رژیم غذایی، خواب و فعالیت بدنی منظم بر رفاه به طور کلی و عملکرد ذهنی بهویژه، راه خود را در مدیریت بیمار نیز پیدا کرده است.
ابزارهایی مانند تصویربرداری عصبی ممکن است گاهی در تشخیص مفید باشند، اما در حال حاضر به طور گستردهتر در تحقیقات بالینی برای پیشبرد درک عمومی اختلالات روانی و اختلالات عصبی بیولوژیکی که باعث ایجاد یا همراه با آنها میشود، استفاده میشوند.
اکثر روانپزشکان الگوی زیستی، روانی و اجتماعی بیماری را پذیرفته اند که بیان می کند زیست شناسی، روانشناسی (شامل افکار و احساسات) و عوامل اجتماعی (روابط، شرایط اجتماعی-اقتصادی، فرهنگ) بر سلامت، بیماری و رشد انسان تأثیر متقابل دارند.
یکی از پیامدهای اصلی آن این است که اختلالات روانی دلایل متعددی دارند: از اضطراب تا اسکیزوفرنی، علائم بیماری روانی و پریشانی ناشی از مجموعهای از عوامل از جمله واکنشپذیری به استرس، حافظه و سایر فرآیندهای ذهنی، روابط اجتماعی، سبک زندگی از جمله تغذیه، و کلی است. عوامل محیطی از جمله نژادپرستی تأثیر متقابل و سهم نسبی هر عامل از فردی به فرد دیگر متفاوت است.
به دلیل پیچیدگی بسیار زیاد ذهن انسان و تأثیرات روی آن، اختلالات اغلب می توانند خود را به طرق مختلف نشان دهند و در واقع، علائم می توانند در طول زمان تغییر کنند.
به دلیل قدرتی که در تسکین اضطراب و القای حالتهای آرامش دارد، رابطه پزشک و بیمار – که گاهی به عنوان اتحاد درمانی از آن یاد میشود – میتواند برای ایفای نقش مهمی در روند بهبودی مورد استفاده قرار گیرد. بدون توجه به اختلال، زمینه را برای بهبودی بیمار فراهم می کند.
طبقه بندی اختلالات روانی، که در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی، اکنون در ویرایش 5 (DSM-5) تدوین شده است، یک فرآیند مداوم و اغلب «آشفته» است که مبتنی بر درک در حال تکامل از مغز و ذهن است. طبقه بندی اختلالات به تشخیص صحیح مشکلات و درمان مناسب کمک می کند.
ضمیر ناخودآگاه منبع امیال تاریکی نیست که با وجود بهترین نیت شما منتظر باشد به شما خیانت کند. این سیستم پیچیده ای از فعالیت است که در آن ادراک، ارزیابی، انگیزه و سایر فرآیندها به طور مداوم خارج از آگاهی آگاهانه کار می کنند تا بر وضعیت فیزیکی و عاطفی تأثیر بگذارند و رفتار را هدایت کنند. با این وجود، با تلاش عمدی، گاهی اوقات می توان آن فرآیندها را در دسترس قرار داد و یکی از نقش های روان درمانی کمک به افراد در انجام این کار است.
بسیاری از ختلالات روانی از جمله اضطراب و افسردگی با اختلال در عملکرد مدارهای عصبی مرتبط با نواحی مغز که واسطه پاسخگویی به استرس (آمیگدال)، حافظه (هیپوکامپ) و تنظیم احساسات (قشر جلوی مغز) است، مشخص می شود. شناسایی مدارهای عصبی زیربنای عملکردهای پیچیده مغز مانند تنظیم خلق و خو، راههای جدیدی را برای مداخله در اختلالات، از جمله توسعه روشهای دقیقتر تحریک مغز به عنوان درمانی برای افسردگی و سایر شرایط ارائه میکند.
ممکن است در بین اختلالات روانپزشکی همپوشانی زیادی در علائم وجود داشته باشد. به عنوان مثال، روان پریشی ممکن است نشانه اسکیزوفرنی باشد، اما هذیان ها، توهمات، و تفکر آشفته مشابه در 20 درصد از بیماران مبتلا به اختلال افسردگی اساسی وجود دارد. علاوه بر این، چنین علائمی در بین مبتلایان به اختلال دوقطبی رایج است. چه زمانی حواس پرتی در کودکان نشانه ADHD است یا چه زمانی نشانه شیدایی در اختلال دوقطبی دوران کودکی است؟
استرس مزمن به طور فزاینده ای به عنوان منبع بسیاری از علائم و اختلالات روانپزشکی شناخته می شود. بدن با تغییرات گسترده ای در فیزیولوژی، از جمله تولید سلول های پیش التهابی و ترکیبات سیگنال دهی که عملکرد مدارهای عصبی در مغز را تغییر می دهد، تجربه می کند. یک اثر این است که آبشارهای بی امان از افکار، احساسات و انتظارات منفی را روشن کند، علائمی که باعث اضطراب، افسردگی، خودکشی و سایر شرایط ناراحت کننده می شود.
رنج روانی با انواع دیگر بیماری متفاوت است. وقتی بدن شما بیمار است، بر بدن شما تأثیر می گذارد. هنگامی که ذهن شما بیمار است، بر کل شخص شما تأثیر می گذارد – جوهر شخصیت شما، آنچه شما را می سازد. درد روانی با خود سیل احساسات منفی را به همراه می آورد که به اعماق احساس خود می رسد – اضطراب، ترس، تنهایی، درماندگی. از آنجایی که مسیرهای عصبی که زمینه ساز درد عاطفی هستند با مسیرهایی که درد فیزیکی را بیان می کنند مشترک است، پریشانی از نظر فیزیکی نیز احساس می شود، اغلب به روشی غیرقابل تعریف خارج از دسترس زبان. هم فیزیولوژیکی و هم روانی است. و از آنجایی که درد بسیار غیرقابل اجتناب ذهنی است، عمیقاً منزوی کننده است. به همان اندازه که درد روانی برای کسانی که آن را تجربه می کنند بسیار ناراحت کننده است، می تواند آنها را نسبت به اعتماد به همان افرادی که می توانند به آنها کمک کنند – ارائه دهندگان مراقبت های بهداشت روان – بی میل کند.
با استفاده از اطلاعات تاریخچه پزشکی عمومی و مصاحبه فعلی یک فرد، روانپزشک در مورد تاریخچه خانوادگی و سابقه شخصی سؤال می کند. از بیماران در مورد علائم سلامت جسمی و روانی و داروها (در صورت وجود)، افکار و رفتارهای نگرانکننده، موقعیتهایی که علائم را ایجاد میکنند یا آنها را بدتر میکنند، تعداد دفعات بروز علائم، مدت زمان ماندگاری آنها، تأثیر آنها بر عملکرد کار یا مدرسه سؤال میشود. روابط با دیگران و مشارکت با دیگران و فعالیت ها.
از آنها در مورد نحوه تربیت، زندگی و روابط کنونی، منابع استرس و تجارب نگران کننده سؤال می شود. ممکن است از آنها خواسته شود درجه دردی را که احساس می کنند توصیف کنند یا آن را در مقیاس بصری نشان دهند. روانپزشک نه تنها به پاسخ به سؤالات توجه می کند، بلکه مشاهداتی در مورد سطح هوشیاری، ظاهر، فعالیت حرکتی، حالت عاطفی، عبارات، خلق و خو و عاطفه بیمار نیز انجام می دهد.
بررسی وضعیت ذهنی در طول یک برخورد بالینی انجام می شود و شامل مشاهده کلی رفتار بیمار – میزان گفتار، مناسب بودن مکالمه – و همچنین تمرکز ویژه بر هر یک از اجزای مختلف عملکرد شناختی – توجه، حافظه، عملکرد اجرایی است. ، فرآیندهای فکری و موارد دیگر. ممکن است از بیماران خواسته شود وقایع خاصی را به خاطر بیاورند، دنباله ای از کلمات را تکرار کنند، مشکلات را حل کنند، یا هر فکری را که در مورد نیات دیگران نسبت به آنها دارند، توصیف کنند. برای کمک به تمایز بین شرایط عمومی سیستمیک و همچنین اختلالات عصبی و روانپزشکی استفاده می شود.
معیارهای تشخیص اختلالات سلامت روان در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی یا DSM آمده است. در پاسخ به اطلاعات جدید و درک اختلالات روانی، DSM به طور دورهای توسط متخصصان بررسی و اصلاح میشود، اکنون در پنجمین ویرایش خود قرار دارد. DSM-5 بیش از 20 دسته کلی از اختلالات روانی را شرح می دهد:
برای هر اختلال در هر دسته، DSM علائمی را که مشخصه اختلال هستند و فراوانی وجود آنها را مشخص می کند تا به عنوان یک اختلال در نظر گرفته شود. به هر حال، همه گاهی اوقات افسرده میشوند، اما همه افراد دچار اختلال خلقی بیوقفه نمیشوند که زندگی فرد را مختل کند. تقریباً در تمام دستهبندیهای اختلال، تشخیص تنها در صورتی امکانپذیر است که علائم باعث ناراحتی یا اختلال بالینی قابل توجه در عملکرد اجتماعی، شغلی یا سایر زمینههای مهم شود.
اگرچه DSM نشانههای رفتاری را فهرست میکند، که بسیاری از آنها با اختلالات همپوشانی دارند، آینده روانپزشکی ممکن است بیشتر به معیارهای عینی برای دقت تشخیصی، بهویژه بر نشانههای مبتنی بر بیولوژیک یک اختلال تکیه کند. به عنوان مثال، روشهای تصویربرداری عصبی و سایر تکنیکها به پزشکان اجازه میدهند که مستقیماً به مغز نگاه کنند، و اصلاحات در فناوری تصویربرداری به شما امکان میدهد تا تشخیص و تشخیص دقیق بیماریهای روانی را امکانپذیر سازد – برای مثال، تعیین اینکه کدام سلولهای مغزی ممکن است در چه شرایطی رفتار نادرست داشته باشند. تحقیقات زیادی در روانپزشکی به جستجوی نشانگرهای بیولوژیکی اختصاص داده شده است که نشانگرهای آسیب شناسی خاص هستند و می توانند به پزشکان کمک کنند تا بین اختلالات تمایز قائل شوند و هدفمندترین درمان را اعمال کنند.
سنگ بنای همه شفاها رابطه پزشک و بیمار است. این امر در تمام پزشکی وجود دارد، اما به ویژه در اختلالات روانپزشکی کاربرد دارد. تحقیقات نشان می دهد که یک پیوند قوی و قابل اعتماد بین پزشک و بیمار دارای اثرات بیولوژیکی قابل اندازه گیری است که باعث ایجاد آرامش فیزیولوژیکی می شود. این سیستم از تولید مواد مرتبط با استرس که بدن را برای دفاع آماده میکند دور میشود و این امر همواره به قیمت آسیب به مغز و همچنین بافت بدن است. رابطه پزشک و بیمار مجرای اولیه روان درمانی است، اما در صورت استفاده از درمان های مبتنی بر زیست شناسی، زمینه را برای بهبودی نیز فراهم می کند.
برای بسیاری از بیماری های روانپزشکی، استاندارد مراقبت، درمان ترکیبی است از روان درمانی همراه با دارو. رایج ترین کلاس های تجویز شده از داروهای روانگردان عبارتند از:
داروهای ضد افسردگی که برای درمان افسردگی ساخته شدهاند، معمولاً در درمان اختلالات اضطرابی از جمله وحشت استفاده میشوند. داروهای ضد افسردگی که به طور گسترده تجویز می شوند، به عنوان مهارکننده های انتخابی جذب سروتونین (SSRIs) شناخته می شوند، و در ابتدا تصور می شد که با افزایش سطح انتقال دهنده عصبی سروتونین در مغز کار می کنند، اما هرگز مشخص نشده است که تغییر در سطوح انتقال دهنده عصبی چگونه باعث تسکین علائم می شود. نمونه اولیه داروی این گروه پروزاک است.
داروهای ضد اضطراب که برای درمان اختلالات اضطرابی مانند اختلال اضطراب فراگیر و اختلال هراس استفاده می شود، هدف آنها آرام کردن سیستم عصبی است. آرام بخش هایی مانند زاناکس و کلونوپین از داروهای محبوب این گروه هستند. در واقع زاناکس پر مصرفترین داروی روانگردان است که از هر یک از SSRIها پیشی میگیرد. با این وجود، داروهای ضد افسردگی SSRI از جمله داروهایی هستند که معمولاً در طولانی مدت برای اضطراب تجویز می شوند، وضعیتی که ویژگی های بسیاری را با افسردگی مشترک است. به طور معمول، SSRI ها در دوزهای بالاتر برای اضطراب نسبت به افسردگی تجویز می شوند.
تثبیت کننده های خلق و خو مانند لیتیوم معمولاً برای جلوگیری از نوسانات خلقی در اختلال دوقطبی تجویز می شود. آنها همچنین گاهی همراه با داروهای ضد افسردگی برای درمان افسردگی استفاده می شوند.
داروهای ضد روان پریشی تفکر را شفاف می کنند و معمولاً برای درمان اختلالات روان پریشی مانند اسکیزوفرنی استفاده می شوند. آنها همچنین به طور فزاینده ای برای درمان اختلالات دوقطبی یا با داروهای ضد افسردگی برای درمان افسردگی استفاده می شوند.
محرکها معمولاً برای درمان ADHD (همراه با رواندرمانی و تغییر سبک زندگی) – به طور متناقضی – تجویز میشوند. پرمصرف ترین داروها، محرک سیستم عصبی آمفتامین آدرال و ریتالین، محرک سیستم عصبی مصنوعی است. محرک ها با افزایش سطح انتقال دهنده عصبی دوپامین در مغز عمل می کنند که باعث افزایش انگیزه و توجه می شود.
گاهی اوقات گفتار درمانی یا فقط درمان نامیده می شود، روان درمانی شامل مجموعه ای از جلسات ساختاریافته با یک متخصص آموزش دیده برای درک عملکرد ذهن و بهبود عملکرد انسان است. احساس پریشانی بیمار، برای حل مشکلات، برای ارائه بینش طبیعت فرد و تقویت استراتژی های مقابله ای.
درمان که عمدتاً از طریق بحث هدایت شده به صورت تخصصی انجام می شود، ابزاری به اندازه کافی قدرتمند برای تغییر مغز است. مطالعات نشان می دهد که تغییرات پایداری در ساختار و عملکرد مغز ایجاد می کند، به ویژه در مناطقی که افکار و خاطرات را کنترل می کنند. درمان میتواند مدارهای عصبی را تغییر دهد و ارتباطات بین نواحی مغز را تقویت کند، سیگنالهای منفی را که باعث میشود بسیاری از شرایط بسیار ظالمانه به نظر برسند را کاهش دهد و حس کنترل را بازیابی کند.
در حالی که روانپزشکان عموماً آموزش دیده اند تا خودشان درمان را انجام دهند، امروزه معمولاً در کنار روانشناسان و سایر پزشکان سلامت روان برای اجرای این درمان کار می کنند. بیمار و درمانگر به طور مشترک کار می کنند و به طور دوره ای بهبود را ارزیابی می کنند.
برای بیماران مهم است که با یک درمانگر که در نوع مشکل آنها تخصص دارد کار کنند. یکی از راه های یافتن درمانگر استفاده از یک فهرست آنلاین است. یا ممکن است شرکت بیمه بیمار فهرستی از ارائه دهندگان تحت پوشش داشته باشد.
انواع مختلفی از روان درمانی وجود دارد که هر کدام بر جنبه های مختلف یا استراتژی های مورد استفاده در درمان تاکید دارند. آنها در طول سال ها به شدت بر روی تعداد زیادی از بیماران آزمایش شده اند و موثر بوده اند. اینها از رایج ترین انواع درمان هستند.
CBT که احتمالاً پرکاربردترین و معتبرترین شکل روان درمانی امروزه است، یک دوره درمانی نسبتاً ساختاریافته (5 تا 20 جلسه) است که بر حال متمرکز است و هدف آن از بین بردن الگوهای تفکر تقریباً خودکار است که معمولاً منجر به پریشانی عاطفی می شود. این روش که در افسردگی، اضطراب، اختلالات خوردن و بسیاری از شرایط دیگر به کار می رود، به بیماران روش هایی را می آموزد که متوجه الگوهای فکری ناراحت کننده شوند و آنها را مهار کنند و مهارت هایی را برای بازیابی کنترل در تجربیات استرس زا ارائه می دهد. معمولاً به بیماران تکالیف «مشق خانه» داده می شود تا مهارت هایی را که در جلسه یاد می گیرند در زندگی روزمره خود تمرین کنند.
درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد شکلی از CBT است که به شدت از ذهن آگاهی و تکنیکهای دیگر برای پراکنده کردن تفکر منفی، پذیرش چالشهای زندگی، تسکین رنج و کسب مهارتهایی برای مدیریت مشکلات استفاده میکند.
یک درمان شناختی-رفتاری برای اختلالات روانی پیچیده، DBT در ابتدا برای درمان بیماران مزمن خودکشی ایجاد شد. به گفته توسعهدهنده آن، از آن زمان برای درمان بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی و سایرین مبتلا به “اختلالات رفتاری به ظاهر غیرقابل درمان که شامل اختلالات عاطفی است” اقتباس شده است. دارای اجزای درمان فردی و گروه درمانی است.
IPT که در ابتدا برای درمان افسردگی ساخته شد، یک درمان ساختاریافته و مختصر (12 تا 16 هفته) است که هدف آن حل مشکلات رابطه است که معمولاً کاتالیزور دوره های افسردگی هستند.
بر اساس این دانش که خانواده ها به طور قدرتمند – و اغلب بی سر و صدا – رفتار فردی و همچنین روابط را شکل می دهند، خانواده درمانی یا سیستم خانواده درمانی، با تمام یا اکثر اعضای خانواده که در هر جلسه شرکت می کنند، با هدف حل تعارضات و بهبود انجام می شود. الگوهای عملکرد برای همه
درمان روان پویشی تکاملی مدرن از روانکاوی است که بر خودآزمایی برای یافتن ریشههای رنج عاطفی تأکید دارد. برخلاف روانکاوی سنتی، درمانگر معمولاً راهنمای فعالی در بحث است. به احتمال زیاد نسبت به سایر روش های درمانی، تجربیات گذشته را به عنوان ابزاری برای به دست آوردن بینش در مورد الگوهای رفتاری فعلی کشف می کنند.
نقشی که مغز در تفسیر اطلاعات و تنظیم وضعیت درونی بدن ایفا می کند، به عنوان یک عامل مهم در بیماری های روانپزشکی به طور فزاینده ای مورد بررسی قرار می گیرد. مطالعات نشان میدهد که اختلالات به اصطلاح بینابینی در اسکیزوفرنی، اختلال دوقطبی، بیاشتهایی، اضطراب و افسردگی شدید رخ میدهد و ناحیه خاصی از مغز را درگیر میکند.نقش دارو در شرایط روانپزشکی از دیرباز موضوعی بحث برانگیز به ویژه برای کودکان بوده است. اگرچه بسیاری از روانپزشکان و شاید اکثر روانپزشکان معتقدند که دارو به طور کلی باید با روان درمانی همراه باشد، اما ساختار اقتصادی تمرین و بازپرداخت آن چنان سنگین شده است که قرار ملاقات 15 دقیقه ای برای “چک پزشکی” به عنوان مراقبت استاندارد در نظر گرفته می شود. اگرچه روانپزشکان اغلب در یک جنگ خصوصی بین تفکر روانشناختی و درمانها و تفکر روانداروشناسی هستند، اما اکنون آموزش به سمت دومی سنگین میشود.یکی از انتقادات دیرینه روانپزشکی این است که با برخورد با افرادی که پریشانی روانی آنها به طور کلی یا جزئی ناشی از آسیب های اجتماعی مانند فقر و تبعیض است، نیروهای تغییر اجتماعی را کم می کند و تلاش می کند آسیب های این گونه بیماری ها را از بین ببرد. فرد به فرد به جای تغییر شرایطی که باعث پریشانی می شود. روانی
خود پزشکان در مورد اینکه چقدر باید در کاهش آسیبهای اجتماعی نقش داشته باشند بحث میکنند، و همانطور که فرهنگ گستردهتر در طول زمان در تاکید بر هر یک از تأثیرات متنوع بر سلامت روان متفاوت است، حوزه روانپزشکی نیز متفاوت است. با این وجود، فوق تخصص روانپزشکی اجتماعی و اجتماعی به طور خاص به مسائل بهداشت روانی جمعیت های در معرض خطر می پردازد و برخی از بخش های روانپزشکی بر آن تأکید ویژه ای دارند. این احتمال وجود دارد که بحث در مورد رسیدن به مسئولیت های کسانی که کارشان تسکین رنج روحی است هرگز پایان نخواهد یافت.
برخی از بیماریهای روانپزشکی معمولاً در خانوادهها ایجاد میشوند و بیماران روانپزشکی تعداد نامتناسبی زیادی از بستگان درجه یک با اختلالات سلامت روان دارند. جستجو برای آسیبپذیری ژنتیکی مشترک بیش از حد ساده شده است و جای خود را به جستجوی پیچیدهتر برای عواملی غیر از ژنهایی داده است که بر انتقال اختلالات در خانوادهها تأثیر میگذارند.نقش فرآیندهای فیزیولوژیکی عمومی مانند التهاب و متابولیسم سلولی در اختلالات روانپزشکی، اهداف نسبتاً جدیدی از تحقیقات هستند. برای مثال، هر دو فرآیند در اختلالات خلقی و بیماری آلزایمر نقش دارند.نقش روده – و به ویژه ترکیب میکروبیوم روده که به شدت تحت تاثیر رژیم غذایی است – در سلامت روان و بیماری در دست مطالعه است زیرا شواهد نشان می دهد که مسیرهای ارتباط مستقیم و غیر مستقیم زیادی بین روده و مغز وجود دارد. دانشمندان در حال بررسی نقش رژیم غذایی در اوتیسم، اختلال دوقطبی و سایر شرایط هستند.استفاده از رویکردهای فیزیکی مانند تحریک بافت عمقی مغز از طریق تحریک مغناطیسی ترانس کرانیال (TMS) برای درمان افسردگی مقاوم از سال 2008 مورد استفاده بالینی قرار گرفته است. مطالعه.تحقیقات در مورد کاربرد بالینی داروهای روانگردان به سرعت در حال افزایش است که به آن یک تغییر پارادایم در روانپزشکی می گویند. نتایج اولیه نشان میدهد که استفاده کوتاهمدت از عوامل روانگردان در ترکیب با رواندرمانی فشرده، تحت مطالعه برای درمان شرایط مقاومسازی مانند PTSD، بیاشتهایی عصبی، OCD و اختلالات سوء مصرف مواد و همچنین افسردگی، میتواند تغییرات سریع و چشمگیری ایجاد کند. در انعطاف پذیری عصبی، شناختی و رفتاری.ماهیت دقیق اوتیسم و چه چیزی زیربنای مجموعه علائم آن است هنوز مشخص نیست. با این وجود، پیشرفت هایی در شناسایی نشانگرهای بیولوژیکی متمایز این اختلال، شناسایی افراد در معرض خطر و توسعه درمان های موثر وجود دارد.
هم روانپزشکان بالینی و هم روانشناسان بالینی هدف خود را کاهش پریشانی و رنج روانی می دانند. هم روانشناسان و هم روانپزشکان شرکت کنندگان اصلی در تحقیقات در مورد بیماری و سلامت روانی و توسعه درمان های جدید هستند. هر دو باید در ایالتی که در آن فعالیت می کنند مجوز داشته باشند.
اما در عمل ابزارهایی که در اختیار دارند متفاوت است. در حالی که هر دو می توانند روان درمانی انجام دهند، روانپزشکان پزشکانی هستند که می توانند دارو تجویز کنند. با یک سیستم مراقبت بهداشتی که به منظور حمایت از توزیع و مدیریت دارو برای درمان اختلالات – اغلب به ناامیدی کسانی که در این سیستم طبابت می کنند – به جای ارائه مراقبت های مناسب ایجاد شده و ارائه شده از طریق یک پزشک معتمد و بیمار تنظیم شده است. رابطه، که به یک تفاوت بالینی قابل توجه تبدیل می شود. امروزه تنها درصد کمی از روانپزشکان روان درمانی می کنند. در بیشتر محیطهای سلامت روان، درمان معمولاً توسط یک روانشناس یا رواندرمانگر دیگر، اغلب با مشورت روانپزشکی که دارو را تجویز میکند، انجام میشود.
تفاوت های دیگر منشا این دو رشته را نشان می دهد. روانشناسی ریشه در فلسفه دارد و روانشناسان رشد ذهن و ماهیت آگاهی، رشد عواطف و شناخت، رشد و ماهیت شخصیت را مطالعه می کنند. برنامه های آموزشی روانشناسی سنتی مدرک دکترای فلسفه (Ph.D.) ارائه می دهد و جهت گیری برای تحقیق و آموزش در روش شناسی علمی دارد. پایان نامه مبتنی بر تحقیق از الزامات مدرک است. دانش روانشناسی برای بسیاری از تلاشهای انسان، از آموزش، از جمله تربیت حیوانات، طراحی محصولات و مدیریت سازمانها، مفید است. روانشناسان علاوه بر حوزه های مربوط به مراقبت های بهداشتی در بسیاری از زمینه ها کار می کنند.