سلسله مراتب نیازهای مازلو برای انسان

سلسله مراتب نیازهای مازلو چیست؟

طبق نظر مازلو هرم سلسله مراتب نیاز انسان ها (1943، 1954)، نیازهای انسان در یک سلسله مراتب مرتب شده بودند، با نیازهای فیزیولوژیکی (بقا) در پایین، و نیازهای خلاقانه تر و با جهت گیری فکری «خودشکوفایی» در بالا. مازلو استدلال کرد که نیازهای بقا باید قبل از اینکه فرد بتواند نیازهای بالاتر را ارضا کند، ارضا شود. هر چه این سلسله مراتب بالاتر باشد، ارضای نیازهای مرتبط با آن مرحله دشوارتر است، زیرا موانع بین فردی و محیطی ناگزیر ما را ناامید می کند.

نیازهای بالاتر به طور فزاینده‌ای روانی و بلندمدت می‌شوند تا فیزیولوژیکی و کوتاه‌مدت، مانند نیازهای کمتر مرتبط با بقا.

1. نیازهای فیزیولوژیکی نیازهای بیولوژیکی برای بقای انسان هستند، مانند هوا، غذا، نوشیدنی، سرپناه، لباس، گرما، رابطه جنسی و خواب.
اساسی ترین نیاز ما برای بقای فیزیکی است و این اولین چیزی است که رفتار ما را تحریک می کند. هنگامی که آن سطح برآورده شد، سطح بعدی چیزی است که به ما انگیزه می دهد و غیره. اگر نیازهای فیزیولوژیکی ارضا نشود، بدن انسان نمی تواند عملکرد مطلوبی داشته باشد. مزلو نیازهای فیزیولوژیکی را مهم‌ترین نیازها می‌دانست زیرا تا زمانی که این نیازها برآورده نشوند، سایر نیازها ثانویه می‌شوند. هنگامی که نیازهای فیزیولوژیکی یک فرد ارضا شد، نیاز به امنیت و ایمنی برجسته می شود.

2. نیازهای ایمنی – مردم می خواهند نظم، قابلیت پیش بینی و کنترل را در زندگی خود تجربه کنند.
نیازهای ایمنی می تواند توسط خانواده و جامعه برآورده شود (به عنوان مثال، پلیس، مدارس، کسب و کار، و مراقبت های پزشکی).

به عنوان مثال، امنیت عاطفی، امنیت مالی (به عنوان مثال، اشتغال، رفاه اجتماعی)، نظم و قانون، رهایی از ترس، ثبات اجتماعی، دارایی، سلامت و رفاه (به عنوان مثال، ایمنی در برابر حوادث و آسیب).

پس از برآورده شدن نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی، سطح سوم نیازهای انسان اجتماعی است و شامل احساس تعلق است.

3. نیازهای عشق و تعلق به نیاز عاطفی انسان به روابط بین فردی، وابستگی، ارتباط و عضویت در یک گروه اشاره دارد.
نمونه هایی از نیازهای تعلق عبارتند از دوستی، صمیمیت، اعتماد، پذیرش، دریافت و دادن محبت و عشق. این نیاز به ویژه در دوران کودکی شدید است و می تواند نیاز به ایمنی را نادیده بگیرد، همانطور که در کودکانی که به والدین بدسرپرست می چسبند، شاهد هستیم.

4. نیازهای عزت، چهارمین سطح در سلسله مراتب مزلو است و شامل عزت نفس، موفقیت و احترام است.
مزلو نیازهای احترام را به دو دسته تقسیم می کند: (1) احترام به خود (شأن، موفقیت، تسلط، استقلال) و (2) تمایل به شهرت یا احترام از سوی دیگران (مثلاً موقعیت، اعتبار). عزت نشان دهنده تمایل معمول انسان به پذیرفته شدن و ارزش گذاری توسط دیگران است. مردم اغلب به یک حرفه یا سرگرمی مشغول می شوند تا به رسمیت شناخته شوند. این فعالیت ها به فرد احساس مشارکت یا ارزش می دهد. عزت نفس پایین یا عقده حقارت ممکن است ناشی از عدم تعادل در این سطح در سلسله مراتب باشد. مازلو اشاره کرد که نیاز به احترام یا شهرت برای کودکان و نوجوانان بسیار مهم است و مقدم بر عزت نفس یا کرامت واقعی است.

5. نیازهای خودشکوفایی بالاترین سطح در سلسله مراتب مازلو است و به تحقق پتانسیل فرد، خودشکوفایی، جستجوی رشد شخصی و تجربه های اوج اشاره دارد. این سطح نیاز به ظرفیت کامل یک فرد و تحقق آن پتانسیل اشاره دارد. مازلو (1943، 1987) این سطح را به عنوان میل به انجام هر چیزی که می تواند انجام دهد، و “تبدیل شدن به هر چیزی که فرد قادر به تبدیل شدن است” توصیف می کند. افراد ممکن است این نیاز را بسیار خاص درک کنند یا روی آن تمرکز کنند. برای مثال، یک فرد ممکن است تمایل شدیدی برای تبدیل شدن به یک والدین ایده آل داشته باشد. در دیگری، میل ممکن است به صورت ورزشی بیان شود. برای دیگران، ممکن است در نقاشی ها، تصاویر یا اختراعات بیان شود. اگرچه مزلو باور نداشت که بسیاری از ما می‌توانیم به خودشکوفایی واقعی برسیم، اما معتقد بود که همه ما لحظات گذرا (معروف به “تجارب اوج”) خودشکوفایی را تجربه می‌کنیم. چنین لحظاتی که با رویدادهای مهم شخصی مانند زایمان، موفقیت های ورزشی و موفقیت در امتحان همراه است، به سختی به دست می آیند و به طور مداوم حفظ می شوند.

مازلو معتقد است که نیازهای انسان در یک سلسله مراتب مرتب شده اند:

این کاملاً درست است که انسان تنها با نان زندگی می کند – وقتی نان وجود ندارد. اما وقتی نان فراوان باشد و شکمش به طور مزمن پر شود چه بر سر خواسته های انسان می آید؟ به یکباره نیازهای دیگر (و “بالاتر”) پدیدار می شوند و اینها، به جای گرسنگی های فیزیولوژیکی، بر ارگانیسم مسلط می شوند. و وقتی اینها به نوبه خود ارضا شوند، دوباره نیازهای جدید (و هنوز “بالاتر”) ظاهر می شوند و غیره. این همان چیزی است که ما می گوییم نیازهای اساسی انسان در سلسله مراتبی از قدرت نسبی سازماندهی شده اند».

نکته کلیدی: به خاطر داشته باشید که سلسله مراتب نیازهای مزلو از یک پیشرفت خطی دقیق پیروی نمی کند. افراد می توانند نیازهای مختلفی را به طور همزمان احساس کنند یا بین سطوح تغییر کنند.

مزلو (1987) با توجه به ساختار سلسله مراتب خود پیشنهاد کرد که نظم در سلسله مراتب “تقریباً آنقدر سفت و سخت نیست”که او ممکن است در توصیف قبلی خود بدان اشاره کرده باشد.

مزلو خاطرنشان کرد که ترتیب نیازها ممکن است بر اساس شرایط خارجی یا تفاوت های فردی انعطاف پذیر باشد. به عنوان مثال، او خاطرنشان می کند که برای برخی افراد، نیاز به عزت نفس مهمتر از نیاز به عشق است. برای دیگران، نیاز به تحقق خلاقانه ممکن است جایگزین اساسی ترین نیازها شود. مزلو (1987) همچنین اشاره کرد که بیشتر رفتارها چند انگیزه است و خاطرنشان کرد که “هر رفتاری تمایل دارد که توسط چندین یا همه نیازهای اساسی به طور همزمان تعیین شود نه تنها توسط یکی از آنها” .

مزلو (1954) پیشنهاد کرد که انسان دو دسته از نیازها دارد. این مدل پنج مرحله ای را می توان به نیازهای کمبود و نیازهای رشد تقسیم کرد. چهار سطح اول اغلب به عنوان نیازهای کمبود (D-needs) شناخته می شوند و سطح بالا به عنوان نیازهای رشد یا بودن (B-needs) شناخته می شود.

نیازهای کمبود

نیازهای کمبود مربوط به بقای اساسی است و شامل نیازهای فیزیولوژیکی (مانند نیاز به غذا، رابطه جنسی و خواب) و نیازهای ایمنی (مانند نیاز به امنیت و رهایی از خطر) است. رفتارهای مرتبط با این نیازها با انگیزه «کمبود» در نظر گرفته می‌شوند، زیرا وسیله‌ای برای رسیدن به هدف هستند. نیازهای کمبود به دلیل محرومیت به وجود می آیند و گفته می شود زمانی که افراد برآورده نمی شوند انگیزه ایجاد می کنند. همچنین، انگیزه برای برآوردن چنین نیازهایی هر چه مدت طولانی‌تر انکار شوند، قوی‌تر می‌شود.

به عنوان مثال، هر چه فرد بیشتر غذا نخورد، گرسنه تر می شود. مزلو (1943) در ابتدا بیان کرد که افراد باید قبل از پیشرفت برای برآوردن نیازهای رشد سطح بالاتر، نیازهای کسری سطح پایین را ارضا کنند. با این حال، او بعداً تصریح کرد که ارضای یک نیاز یک پدیده «همه یا هیچ» نیست، و اعتراف کرد که اظهارات قبلی او ممکن است «این تصور نادرست را ایجاد کند که یک نیاز باید 100 درصد قبل از ظهور نیاز بعدی ارضا شود» (1987). وقتی یک نیاز کسری «کم و بیش» ارضا شد، از بین می‌رود و فعالیت‌های ما معمولاً به سمت برآوردن مجموعه بعدی از نیازهایی که هنوز ارضا نشده‌ایم هدایت می‌شوند. اینها سپس به نیازهای برجسته ما تبدیل می شوند. با این حال، نیازهای رشد همچنان احساس می شود و حتی ممکن است پس از درگیر شدن، قوی تر شود.

نیازهای رشد

نیازهای رشد بیشتر جنبه روانی دارند و با تحقق پتانسیل کامل فرد و نیاز به «خودشکوفایی» مرتبط هستند. این نیازها بیشتر از طریق رفتارهای فکری و خلاقانه به دست می آید. نیازهای رشد ناشی از فقدان چیزی نیست، بلکه بیشتر از میل به رشد به عنوان یک شخص ناشی می شود. هنگامی که این نیازهای رشد به طور منطقی ارضا شد، ممکن است فرد بتواند به بالاترین سطحی که خودشکوفایی نامیده می شود، برسد. نیازهای رشد بیشتر از طریق رفتارهای فکری و خلاقانه به دست می آیند. هر فردی قادر است و میل دارد که در سلسله مراتب به سمت سطحی از خودشکوفایی حرکت کند. متأسفانه، پیشرفت اغلب به دلیل ناتوانی در برآوردن نیازهای سطح پایین مختل می شود. تجربیات زندگی، از جمله طلاق و از دست دادن شغل، ممکن است باعث شود که فرد بین سطوح سلسله مراتبی در نوسان باشد. بنابراین، همه افراد در سلسله مراتب به صورت یک طرفه حرکت نمی کنند، بلکه ممکن است بین انواع مختلف نیازها به عقب و جلو حرکت کنند.

سلسله مراتب گسترده نیازها

هرم نیاز مازلو

توجه به این نکته مهم است که مدل پنج مرحله ای مزلو (1943، 1954) به نیازهای شناختی و زیبایی شناختی (Maslow, 1970a) و نیازهای متعالی بعدی (Maslow, 1970b) بسط داده شده است.

سلسله مراتب نیازهای مزلو، نظریه انگیزه انسانی، چگونگی مشارکت ذاتی انسان ها در انگیزش رفتاری را مطالعه می کند. تغییرات مدل پنج مرحله ای اصلی برجسته شده و شامل یک مدل هفت مرحله ای و یک مدل هشت مرحله ای می شود. هر دو در طول دهه 1960 و 1970 توسعه یافتند.

  • نیازهای بیولوژیکی و فیزیولوژیکی – هوا، غذا، نوشیدنی، سرپناه، گرما، رابطه جنسی، خواب و غیره.
  • نیازهای ایمنی – حفاظت از عناصر، امنیت، نظم، قانون، ثبات، رهایی از ترس.
  • نیازهای عشق و تعلق – دوستی، صمیمیت، اعتماد و پذیرش، دریافت و دادن محبت و عشق. وابستگی، عضویت در یک گروه (خانواده، دوستان، کار).
  • نیازهای احترام – که مزلو آن‌ها را به دو دسته طبقه‌بندی می‌کند: (۱) احترام به خود (شأن، موفقیت، تسلط، استقلال) و (۲) نیاز به پذیرش و ارزش‌گذاری توسط دیگران (مثلاً موقعیت، اعتبار).
  • نیازهای شناختی – دانش و درک، کنجکاوی، کاوش، نیاز به معنا و قابل پیش بینی بودن.نیازهای شناختی ما را به دنبال دانش و درک سوق می دهد. به عنوان مثال، تمایل دانش‌آموز به درک نظریه‌های پیچیده ریاضی، کنجکاوی یک مسافر در مورد فرهنگ‌های مختلف، یا جستجوی یک فرد برای معانی عمیق‌تر زندگی، همگی نمونه‌ای از این نیازها هستند. برآوردن این نیازها رشد شخصی، درک و درک عمیق تر از زندگی و پیچیدگی های آن را تسهیل می کند.
  • نیازهای زیبایی شناختی ارضای این نیازها منجر به احساس رضایت و هماهنگی عمیق تری در زندگی می شود، زیرا افراد به دنبال محیط ها و تجربیاتی هستند که خوشایند و با حس زیبایی آنها طنین انداز باشد. این شامل قدردانی و پیگیری هنر، موسیقی، طبیعت و دیگر اشکال بیان زیبایی‌شناختی است. برآورده ساختن این نیازها فقط مربوط به زیبایی ظاهری نیست، بلکه رضایت عاطفی و روانی ناشی از تجربه نظم و ظرافت است.
  • نیازهای خودشکوفایی – درک پتانسیل شخصی، خودشکوفایی، جستجوی رشد شخصی و تجربه های اوج.
  • نیازهای متعالی – یک فرد با ارزش هایی برانگیخته می شود که فراتر از خود شخصی است. فراتر از خودشکوفایی، آنها نشان دهنده تمایل انسان برای ارتباط با واقعیت، هدف یا جهان بالاتر هستند. این سطح بر نوع دوستی، ارتباط معنوی و کمک به دیگران برای دستیابی به پتانسیل خود تأکید دارد. افراد به دنبال تجربیاتی هستند که فراتر از دغدغه های شخصی است و هدفشان دستیابی به حس عمیق وحدت، درک و تعلق در گستره وسیع هستی است. از مصادیق نیازهای متعالی می توان به تجارب عرفانی و تجارب معین با طبیعت، تجارب زیبایی شناختی، تجربیات جنسی، خدمت به دیگران، طلب علم، ایمان دینی و غیره اشاره کرد.

مزلو (1943) به جای تمرکز بر آسیب شناسی روانی و آنچه که در افراد اشتباه می شود، گزارش مثبت تری از رفتار انسانی تدوین کرد که بر آنچه درست می شود متمرکز بود. او به پتانسیل انسانی علاقه مند بود، و اینکه ما چگونه از این پتانسیل بهره می بریم.

آبراهام مزلو، روانشناس (1943، 1954) اظهار داشت که انگیزه انسانی مبتنی بر افرادی است که به دنبال تحقق و تغییر از طریق رشد شخصی هستند. افراد خودشکوفایی کسانی هستند که برآورده شده اند و تمام توانایی های خود را انجام می دهند.

رشد خودشکوفایی (مزلو، 1962) به نیاز به رشد و کشف شخصی اشاره دارد که در طول زندگی فرد وجود دارد. برای مزلو، یک شخص همیشه در حال «شدن» است و هرگز در این اصطلاحات ثابت نمی ماند. در خودشکوفایی، فرد معنایی را در زندگی پیدا می کند که برایش مهم است.

از آنجایی که هر فردی منحصر به فرد است، انگیزه خودشکوفایی افراد را به جهات مختلفی هدایت می کند (کنریک و همکاران، 2010). برای برخی افراد، خودشکوفایی را می توان از طریق خلق آثار هنری یا ادبی به دست آورد. برای دیگران، از طریق ورزش، در کلاس درس، یا در یک محیط شرکتی.

مزلو (1962) معتقد بود که خودشکوفایی را می توان از طریق مفهوم تجربه های اوج سنجید. این زمانی اتفاق می‌افتد که شخص دنیا را کاملاً به همان شکلی که هست تجربه می‌کند و احساس سرخوشی، شادی و شگفتی دارد.

توجه به این نکته حائز اهمیت است که خودشکوفایی فرآیندی مستمر برای تبدیل شدن است و نه حالتی کامل که فرد به “خوشبختی همیشه” می رسد (هافمن، 1988).

مازلو شرح زیر را از خودشکوفایی ارائه می دهد:

«این به میل شخص برای خودشکوفایی اشاره دارد، یعنی به تمایل او برای بالفعل شدن در آنچه که بالقوه است.

شکل خاصی که این نیازها خواهند داشت البته از فردی به فرد دیگر بسیار متفاوت است. در یک فرد ممکن است به شکل میل به یک مادر ایده آل باشد، در دیگری ممکن است به صورت ورزشی بیان شود، و در دیگری ممکن است در نقاشی یا اختراعات بیان شود. ).

ویژگی های افراد خودشکوفایی

اگرچه همه ما به لحاظ نظری قادر به خودشکوفایی هستیم، اکثر ما این کار را انجام نخواهیم داد، یا فقط تا حدی محدود. مزلو (1970) تخمین زد که تنها دو درصد از مردم به حالت خودشکوفایی می رسند. او به خصوص به خصوصیات افرادی که به نظر او توانایی های بالقوه خود را به عنوان فردی دست یافته اند، علاقه مند بود.

مزلو (1970) با مطالعه 18 نفر، خودشکوفایی را در نظر گرفت (از جمله آبراهام لینکلن و آلبرت انیشتین)، مزلو (1970) 15 ویژگی یک فرد خودشکوفایی را شناسایی کرد.

  • آنها واقعیت را به طور موثر درک می کنند و می توانند عدم قطعیت را تحمل کنند.
  • خود و دیگران را همانگونه که هستند بپذیرند.
  • خودانگیختگی در فکر و عمل؛
  • مشکل محور (نه خود محور)؛
  • حس شوخ طبعی غیر معمول؛
  • قادر به نگاه عینی به زندگی؛
  • خلاقیت بالا؛
  • مقاوم در برابر فرهنگ سازی، اما نه عمدا غیر متعارف؛
  • نگران رفاه بشریت؛
  • قادر به قدردانی عمیق از تجربیات اساسی زندگی؛
  • با چند نفر روابط بین فردی عمیق رضایت بخش برقرار کنید.
  • تجربیات اوج؛
  • نیاز به حریم خصوصی؛
  • نگرش های دموکراتیک؛
  • معیارهای اخلاقی/اخلاقی قوی
  • رفتاری که منجر به خودشکوفایی می شود:
  • تجربه زندگی مانند یک کودک، با جذب و تمرکز کامل.
  • به جای چسبیدن به مسیرهای امن، چیزهای جدید را امتحان کنید.
  • گوش دادن به احساسات خود در ارزیابی تجربیات به جای صدای سنت، اقتدار یا اکثریت؛
  • پرهیز از تظاهر (“بازی”) و صادق بودن؛
  • آماده بودن برای عدم محبوبیت در صورتی که نظرات شما با دیدگاه اکثریت مطابقت نداشته باشد.
  • مسئولیت پذیری و سخت کار کردن؛
  • تلاش برای شناسایی دفاعیات خود و داشتن شجاعت کنار گذاشتن آنها.

مزلو خودشکوفایی را با کمال یکی نمی دانست. خودشکوفایی صرفاً شامل دستیابی به پتانسیل فرد است. بنابراین، کسی می تواند احمق، اسراف، بیهوده و بی ادب باشد و همچنان خودشکوفایی کند. کمتر از دو درصد از جمعیت به خودشکوفایی دست می یابند.

نتیجه

نظریه مزلو با بازنمایی های صرفاً فیزیولوژیکی انگیزه انسان متفاوت است، زیرا انگیزه نه تنها به کاهش تنش و بقا بلکه به رشد و توسعه انسان نیز توجه دارد.در حالی که کار مزلو در واقع نسبتاً غیررسمی و از نظر بالینی توصیفی بود، منبعی غنی از ایده‌ها و به همین ترتیب، چارچوبی برای بحث در مورد غنا و پیچیدگی انگیزه انسانی که فراتر از مدل‌های هموستاتیک و سایر مدل‌های بیولوژیکی است، ارائه کرد.

امتیاز دهید.
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.